خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
تَخم-مهمل تَخم
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
جملگی-تمامن-سراسر
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن
دلمه شدن-بسته شدن
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)
چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن
تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار
خرکچی-چارپادار
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما
چشم شور-آن که چشم زخم زند
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
بَهمان-فلان
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو
چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن
از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
جاده کشیدن-راه درست کردن
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
چفت کردن-با زنجیر بستن
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال
بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
بچه ی-اهل ِ
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
راست روده شدن-اسهال گرفتن
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
باد گرفتن-مغرور شدن
چپ رو-تند رو
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
چُل کلید-جام درویشان
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
بکن نکن-امر و نهی
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
دُنگی-دانگی
خاطر جمع-مطمئن
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
چول-بیابان
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
حدمتکار-مستخدم
ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن
چانه لغ-نگا. چانه شل
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
دزد و حیز-نادرست و مکار
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
این جور که بویش میآید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
دلسرد-ناامید-مایوس
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند
به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم
بابا شمل-لوطی-داش مشدی
حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
جاشو-باربر
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
پشتی-بالش-حمایت
از نافِ جایی آمدن-کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن
دل آمدن-به چیزی تن در دادن
پیشنهاد-طرح
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
حاضر و آماده-آماده
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
خال-نقطه ی سیاه-لکه
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
دردسر-گرفتاری-سرگردانی
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن
پی گرفتن-دنبال کردن کار
دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
آواز شدن(شهره شدن)
ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
حبه ی انگور-دانه ی انگور
برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت
چاییده-سرما خورده-زکام گرفته
دور برد-دارای برد زیاد
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
حق نشناس-نا سپاس
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
خرج تراشی-هزینه درست کردن
دلسرد-ناامید-مایوس
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
بچه ی-اهل ِ
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
پلاس-اثاث مختصر منزل
دل-معده
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
بنا بودن-قرار بودن
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
آب و خاک-میهن-دیار
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
بیسار-فلان
ز ِله-ستوه-عجز
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
پشت-نسل-فرزندان
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
پر افاده-متکبر-مغرور
چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
بیرون روش-اسهال-شکم روش
تر و فرز-چست و چابک
از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
آدمقحطی(کمیابی آدم های کارآمد)
خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
انگشت رساندن(دستدرازی کردن، دست زدن)
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
درق دروق-درق درق
پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
پشتک-پرش از پشت
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
پیش کسوتی-قدمت و برتری
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
چاره ساز-خداوند
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن
اوت بودن-بیخبر بودن-از مرحله پرت بودن
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
رو قوز آمدن-سر لج افتادن
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
بَر و بیابان-دشت و صحرا
تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
آکِله-جذام-زن سلیطه
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
چرند-حرف پوچ و بی معنی
دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بسانداز خرج کردن
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
پا برهنه-بدون کفش
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
حق و حساب-باج سبیل-رشوه
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار
پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی
دست کردن-دست فرو بردن
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
نیروی انجام کاری را داشتن
خبرکش-سخن چین
افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه میپزند
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
تنبل خان-تن پرور
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
تخت و تبارک-با آسودگی خیال
تاب بازی-بازی کردن با تاب
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
برزخ شدن-ناراحت شدن
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
بجا آوردن-شناختن-دریافتن
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
پات-بی آبرو-بی تربیت
پیش ِ پا-جلوی رو
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
از دست دادن(گم کردن)
حمله کردن-یورش بردن
بَر و رو-قد و قامت-چهره
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
پینه زده-وصله کرده
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن
چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
حتم داشتن یق-ین داشتن
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
آفتابی کردن-پدیدار کردن
تاب بازی-بازی کردن با تاب
از گل نازکتر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
تار و مار-متفرق-پراکنده
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت
زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
تمام کردن-مردن
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
آکَل-آقای کربلایی
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
دیر کرد-تاخیر-تعویق
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
پارو-زن پیر
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
دَم نقد-آماده-حاضر
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
جزغاله-سوخته-زغال شده
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
پر گو- پر چانه
بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری
اوقاتتلخی-ترشرویی-عصبانیت
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
بغداد آباد-شکم سیر
توپ در کردن-توپ انداختن
خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
آلت فعل-وسیلهی انجام کار
ریزه میزه-ریزه پیزه
دست کج-نامطمئن-دزد
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
دست پیش-گدا
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
آتش بیباد(ظلم، می)
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
آل(موجودات افسانهای مانند جن و غول)
روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
(به زبان کودکان) زخم شدن
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه
پیش-برنده-آن که جلو است
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
در هم لولیدن-توی هم رفتن
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
بپا-مواظب باش-متوجه باش
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
پشم و پیله-ریش
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
ریش توپی-ریش تپه
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
جا در جا-فورن-جا به جا
وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان)
آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
پت و پاره-ژنده-فرسوده
زبان گز-چیز تند و تیز
تند و تیز- تند تیز
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
ته بر کردن-از ته بریدن
دو پا-انسان
تنگ هم-چسبیده به هم
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
پوشالی-بی ارزش- بی مصرف
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
آینهی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها
خرس-چاق و درشت-تنومند
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
آش شلهقلمکار(بینظم و قاعده)
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
برادر تنی-برادر حقیقی
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
زهر چشم-نگاه خشم آلود
زود رنج-نازک دل-حساس
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
خرس-چاق و درشت-تنومند
خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
دق مرگ-دق کش
اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن
آکبند(نو واستفادهنشده، هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده، دست اول)
پاتی کردن-باد دادن خرمن
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
حاجی خرناس-لولو
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
بی معنی- بیخود
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
دل رحم-مهربان
آفتابی کردن-پدیدار کردن
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن
اوضاع احوال(وضع و حال)
دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
آدم بیسر و پا-متضاد آدم درستوحسابی
به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
حاشیه دار-کناره دار
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
احتیاطی(نجس، ناپاک)
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
چک و چانه-کنایه از دهان
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن