بهبود پاسخ رقابتی : توانمند ساختن سازمانها برای پاسخگویی به تغییرات بازار و تسریع زمان ارائه محصولات مدیر به بازار.
کاهش هزینه ها و اجتناب از هدر رفتن سرمایه های ذهنی : در اختیار گرفتن دانش ضمنی این اجازه را به سازمان می دهد تا آن دانش را به کار ببرند تا فرآیندها را برای کاربردهای آتی حفظ کرده و هزینه های آموزش مجدد کارکنان و متخصصان را از میان بردارد.
برطرف کردن نیاز برای جهانی عمل کردن : عملیاتهایی که از نظر جغرافیایی پراکنده اند چالشهای خاصی را در زمینه فرهنگی و مدیریت دانش می طلبد.سازمانهایی که دارای فرهنگ اثر بخش در زمینه مدیریت دانش هستند،می توانند به روحیه “آنها و ما”خاتمه داده، هر آنچه که هست”ما” شود و استفاده کارآمد از منابع پراکنده را حداکثر سازد.
اثر بخشی شغل : به کار گیری زیر ساخت مدیریت دانش،محدودیتهای سنتی را از بین برده،تسهیم دانش را در میان کارکنان افزایش داده و در نتیجه اثربخشی را ارتقا می دهد.
اثر بخشی سازمان : ابزارها،الگوها و بهترین کاربردهای مدیریت دانش که با فرهنگ تسهیم دانش همراه است.یک محیط همکاری را شکل داده و اثر بخشی سازمان را افزایش می دهد.
تعیین جهت استراتژیک : استفاده از فرهنگ دانش،خلاقیت و نوآوری را ارتقاء داده و در نتیجه بر جهت استراتژیک تأثیر می گذارد (سیوان، 2000).
2-6- مبانی زیر ساخت مدیریت دانش
زیر ساخت دانش،ساز و کاری است که سازمان از طریق آن دانش را مدیریت کرده و افراد در بخشهای مختلف،دانش خود را از طریق این زیر ساخت تسهیم می کنند،بطوریکه اعضا بتوانند از آن دانش به طور کاملاً اثر بخش استفاده کنند.این زیر ساخت باعث می شود فرآیندهای ضروری دانش با حداکثر کارایی صورت گرفته،از فناوریها اعم از سخت افزارو نرم افزارکارآمدتر استفاده شده و خلق،تسهیم و بکارگیری دانش انجام پذیرد .هدف اصلی این زیر ساخت،چیزی جز جریان دادن دانش در رگهای فرآیندهای کاری سازمان نیست.
مبانی زیر ساخت مدیریت دانش شامل : فرآیندهای دانش،فناوری اطلاعات و فرهنگ سازمانی می باشد. یک زیر ساخت قوی دانش بر اساس مبانی قوی ایجاد می شود که این مبانی منجر به استفاده کامل از دانش می گردند.در این میان، مدیریت دانش بر افراد و تعاملات آنها تمرکز دارد.خلق و تسهیم دانش حاصل تعاملات انسانها در حین کار است.لذا در مدیریت دانش ابتدا باید افراد را به اطلاعات مرتبط نمود،این ارتباط شامل فرآیندها و تشویق لازم بدین منظور که نه صرفاً برای ایجاد اعتماد و استفاده از اطلاعات موجود،بلکه به دنبال آن،برای سهیم شدن در منبع جهانی اطلاعات می باشند.سپس افراد باید با هم مرتبط شوند.آنها باید قادر به یافتن یکدیگر بوده و در مورد درخواست و دریافت کمک و انتشار تجاربشان راحت باشند.این کار به آنان این احساس را می دهد که خود را همواره در تحقق اهداف استراتژیک سازمان سهیم ببینند. مدیریت دانش را نباید با مدیریت داده ها اشتباه کرد. مدیریت داده ها بر فرآیند و فناوری متمرکز است در حالیکه ارکان مدیریت دانش،افراد و توانایی جمعی آنان برای تشریک مساعی سریع و اثر بخش می باشد.بدون مدیریت داده ها، مدیریت دانش موفق نخواهد بود .پیوند دادن فاصله این دو نیازمند تعهد به یک فرهنگ تسهیم دانش است.سازمان برای رسیدن به این منظور چاره ای جز سرمایه گذاری و تعهد به ایجاد فرهنگ مطلوب سازمانی ندارد.بدون آنکه افراد نسبت به دانش تعهد داشته باشند و فعالیتهای فعلی دانش را بپذیرند، زیر ساخت دانش موفق نخواهد بود.هم چنین بدون داشتن یک زیر ساخت فناوری که به اندازه کافی برای پشتیبانی فعالیتهای دانش قوی باشد، زیر ساخت دانش عمل نمی کند و تا زمانی که فرآیندهای مبتنی بر دانش نباشند نیز، مدیریت دانش دارای زیر ساخت مناسبی برای عمل نخواهد بود(سیوان، 2000). شکل شماره (2-1) مبانی زیر ساخت مدیریت دانش را نشان می دهد.
مبانی زیر ساخت مدیریت دانش
فرآیند های دانش شامل پردازش،انتقال و تسهیم دانش
فناوری اطلاعات شامل مدیریت فناوری اطلاعات،فرآیند های کسب اطلاعات و سیستم های اطلاعاتی
فرهنگ سازمانی شامل حس تعلق سازمانی، حمایت مدیریت و مشارکت در تصمیم گیریها
شکل شماره (2-1): مبانی زیر ساخت مدیریت دانش
2-7- فرآیند مدیریت دانش
برخی از صاحبنظران برای عملیاتی کردن مدیریت دانش از مفهوم فرآیند استفاده می کنند؛ زیرا از دیدگاه آنان، فرآیند مدیریت دانش به صورت مستمر در سازمان وجود داشته و حضور مقطعی و کوتاه مدت نتیجه ای نخواهد داشت، بلکه نتیجه آن در حضور مستمر به عنوان رکن اساسی در سازمان ها روشن می شود. براین اساس فرآیند مدیریت دانش مشتمل بر تولید یا شناسایی و اکتساب دانش،ذخیره و مستندسازی دانش، نشر و توزیع دانش و کاربرد دانش می باشد. با توجه به ابعاد مختلف مدیریت دانش که در کنار هم آمده اند، جاشاپارا، مدیریت دانش را در قالب یک چرخه چهار حلقه ای این گونه تعریف می کند: فرایندهای یادگیری اثربخش که توأم با خلق، سازماندهی، تبادل دانش (اعم از ضمنی و آشکار) و به کارگیری می باشد که با استفاده مناسب از فناوری و محیط فرهنگی محقق است که سبب ارتقای سرمایه عقلانی سازمانی و بهبود عملکرد آن می شود(جاشاپارا، 2004).
2-7-1- خلق دانش : این امر به توانایی یادگیری و ارتباط بر می گردد. توسعه این قابلیت، تجربه تسهیم دانش، ایجاد ارتباط بین ایده ها و ساختن ارتباط های متقاطع با دیگر موضوعات، از این اهمیت کلیدی برخوردار است. سو و همکاران(2002) یک نمونه پنج وجهی را برای فرآین
د خلق دانش پیشنهاد می کنند:
کسب اطلاعات و دانش از شبکه های تعاملات؛
یکپارچه سازی دانش ضمنی و صریح؛
به کارگیری اطلاعات و دانش برای حل مسئله در ایجاد دانش جدید؛
تاَثیرگذاری در خلق دانش از طریق نوآوری و عملکرد؛
ایفای نقش عوامل فردی و سازمانی در فرایند خلق دانش؛
2-7-2- سازماندهی و ذخیره سازی: به عنوان دومین عنصر مورد نیاز مدیریت دانش است که از طریق آن، قابلیت ذخیره سازمان یافته ای که امکان جست وجوی سریع اطلاعات، دسترسی به اطلاعات برای کارمندان دیگر و تسهیم موثر دانش فراهم می شود، به وجود می آید. در این سامانه باید، دانش های لازم به آسانی برای استفاده همگان ذخیره شود.
2-7-3- انتقال و به اشتراک گذاری دانش: این فرایند به توسعه یک روح جمعی که در آن افراد به عنوان همکاران درجهت دنبال کردن اهداف مشترک، احساس پیوستگی به هم داشته و در فعالیت هایشان به یکدیگر وابسته اند، کمک می کند.
سومین گام از فرایند مدیریت دانش، انتقال دانش است که طی آن، یک سازمان، اطلاعات را میان اعضای خود توزیع کرده و از این طریق یادگیری را ارتقا داده و دانش یا درک جدیدی را به وجود می آورد(سرلک، 1386).