رفتارگرایی به جای تمرکز برفرایندهای درونی همچون رویاها، تخیلات و تکانه ها، بر رفتار قابل مشاهده انسان و نحوه تغییر آن تمرکز دارد، پس رویکردهای رفتاری شناختی در درمان، کمتر میتوانند در زمینه معنویت سخنی داشته باشند (روان ، 1993). با این حال، اخیراً پیشرفت هائی در این زمینه صورت گرفته و از درمان شناختی _ رفتاری دارای محتوای مذهبی، با موفقیت استفاده شده است. این نوع درمان، بخصوص در مورد مراجعانی که گرایشهای مذهبی داشتند موفقیت آمیز بوده است (پین و همکاران، 1992).
انسان گرایی
بیشتر متخصصان انسان گرا از یک مدل کلی پیروی میکنند که برمبنای آن، افراد به عنوان موجوداتی فیزیکی، هیجانی، عاطفی و معنوی در نظر گرفته میشوند. در نتیجه معنویت و تجربههای معنوی نیز پذیرفته شده است و حتی به عنوان پدیده قابل اکتشاف، از آنها استقبال میشود. اما باید اذعان نمود با توجه به اینکه در برنامههای آموزشی درمانگران انسان گرا مسایل معنوی و فرافردی به صورت سطحی مطرح میشود و این برنامهها، معمولاً نظام مند و طرح ریزی شده نیستند و در نتیجه، واکنش به معنویت مراجع نیز معمولاً به شخص درمانگر بستگی دارد (روان، 1993).
روان شناسی فرافردی
مازلو روانشناسی فرافردی را به عنوان ” مکتبی که درباره تجربهها و ارزشهای متعالی بحث میکند ” توصیف کرده است (گست ، 1982). این مکتب، مراجعان را بر میانگیزد تا با “خود برتر” خویش تماس حاصل کند (خود برتر اصطلاحی است که آساگیولی به جای واژه روح از آن استفاده میکند).
یکی از دانشمندان این مکتب کن ویلبر است. وی معتقد است که فراتر از مرحله وحدت بدن و ذهن که از بالاترین مراحل رشد درمانگری غیر مذهبی محسوب میشود، میتوان قلمرو معنویت را تجربه کرد. او این قلمرو را به سه سطح تقسیم میکند که عبارتند از سطح روحی ، سطح دقت و ظرافت ، و سطح علّی . ماوراء این سطوح، سطح نهایی است که آن را آتمن مینامند و ویلبر معتقد است که این سطح شامل کلیه تجربههای بشر میشود.
رویکردهای علوم اجتماعی به معنویت
یکی از مهمترین رویکردها در باب معنویت رویکرد جامعه شناختی می باشد. آنگونه که به طور مفصل در این نوشتار شرح داده شد مبحث معنویت در سالهای اخیر به صورت خاص به یکی از موضوعات جامعه شناختی تبدیل شده است. خصوصاً با در نظر گرفتن بروز و ظهور جریان های معنوی گرایی جدید که گاهاً با عنوان عرفان های نو ظهور نیز از آن یاد می شود. البته باید دانست که این جریانها تنها بخشی از مباحث مربوز به معنویت در رویکردهای جامعه شناختی را شامل می شوند.
رویکردهای علوم اجتماعی به معنویت و مذهبی بودن تنزل از حیطه تمرکز بر ارزش عملکردی مذهب به تمرکز بر ماهیت و محتوای تجربههای روحانی و مذهبی را به همراه داشته است (پترسون و سلیگمن، 2004). در سنتهای کارکردی واگرا، بعضی از دانشمندان نقش موسسات مذهبی و دینی در گسترش و نگهداری ارزشهایی که باعث ترویج طبقه اجتماعی مربوطه میشوند را توصیف کردهاند (دورکیم ، 1915).
در تعدادی از نوشتههای علوم اجتماعی اصطلاح معنویت و مذهبی بودن بحثهای مشابهی داشته است. به هرحال، مطالعات اخیر نشان میدهد که بعضی از افراد تفاوت ذاتی بین معنویت و مذهبی بودن قایل میشوند (ماتیس ، 2000، زینباور ، 1997).
از آنجایی که در این پژوهش از نظریات جامعه شناسی جهت تبیین موضوع استفاده می شود در بیان رویکردهای جامعه شناختی به همین میزان اکتفا می شود.
معنویت در اسلام
دین اسلام بیتردید از ادیان الهی و مطابق با آموزه های اسلامی، آخرین برنامه ارسالی از سوی خدا به بندگان میباشد. طراحی و ساختار این دین به گونهای است که معنویت درسراسر آن به چشم میخورد. در اینجا مناسب است مؤلفههای معنویت با توجه به منابع اسلامی طرح شود و تعریفی از نگاه اسلامی ارائه دهیم. پیش از سخن گفتن درباره مؤلفههای معنویت، بیان این نکته ضروری است که موضوع یا محل معنویت، انسان است. معنویت حالتی از مجموعه حالتهای آدمی است که در برخی مواقع به آن دست مییابد. ظاهراً حالتهای معنوی یا آنچه را افراد از آن به حالتهای خاص یاد میکنند، برای همه به صورتی پدید میآید. به عبارت دیگر، انسان ظرفیت روی آوردن، ایجاد، یا رسیدن به این حالتها را دارد. ولی مهم آن است که بتوان درباره انبوه حالتهایی که از آن به نام معنویت یاد میشود، یا ابزاری که برای وصول به آن در نظر گرفته میشود، حالتها و ابزارهای مناسب را انتخاب کرد.
مؤلفههای معنویت در اسلام
خدا: آغاز و پایان معنویت در اسلام به خدا ختم میشود. اولین قدم در معنویت اسلامی، پذیرش موجودی برتر و تأثیرگذار تام در زندگی انسان و عالم هستی میباشد. بدون اعتراف اجمالی به چنین واقعیتی، معنویت اسلامی شروع نمیشود. در قرآن میخوانیم: (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَی عَلِیمٌ) (حدید: 3)، آیات اول سوره عصر نیز آغاز حرکت انسان را به نحو صحیح بیان میکند که با ایمان به خدا شروع میشود و با خصوصیات ویژهای پایان مییابد. برخی خصوصیات آن به طور پراکنده در متون دینی نظیر قرآن و روایات آمده است. مثلا، در قرآن ویژگیهایی برای خدا ذکر شده که انسان در سیر معنوی خود دقیقا به مفاد آنها علم پیدا میکند، به گونهای که دیگر تردید در وجود او باقی نمیماند. ویژگیهای روانی او نیز صورتی خاص مییابد، به گونهای که هیچ امری در زندگی او را از
یاد خدا باز نمیدارد، نفس آرام میشود و دیگر دغدغهای سراغ او نمیآید. اینکه خدا فرموده: ” ما از رگ گردن به تو نزدیکتریم”، چنین رابطهای را در عالیترین حدّ ممکن درک میکند و صفات جمال و جلال خدا را میفهمد و تسلیم محض میگردد و سؤالی برایش باقی نمیماند؛ یعنی از آن نقطهای هم که حضرت ابراهیم فرمود: خدایا به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده میکنی، میگذرد و در مسیر مستقیم با سرعت وصفناپذیر در محضر خدا به حرکت در میآید. بیتردید بهترین ویژگیهای انسان کامل همان است که در زندگیائمه (دوازده امام) در شرایط مختلف نمودار گشت؛ مانند آنچه از پیامبر اسلام (ص)، علی (ع) و اولاد معصوم او سراغ داریم که به تفصیل از آن بحث شده است.
وساطت: معنویت در اسلام به ویژه در میان شیعیان، حداقل در برخی مراتب آن، بدون واسطه میسّر نیست. کسانی هستند که میپرسند وجود اشیا یا اشخاصی که نقش واسطه را بین انسان و خدا دارند، در زندگی انسان چه نقشی دارند؟ آیا اگر کسی در جایی بنشیند و همواره تلاش کند به یاد خدا باشد و بگوید: من میدانم خدا هست و از طرفی میدانم هدف تمام برنامههایی را که خدا فرستاده یاد خودش میباشد، من نیز به یاد خدا هستم، بنابراین چیز دیگری لازم ندارم، آیا معنویت مطلوب در اسلام به اینصورت تحقق پیدا میکند؟ به راستی چرا در اسلام گروهی پیدا شدهاند و معتقدند بدون پیامبر و امام معصوم نمیتوان به نهایت مطلوب انسانی دست یافت؟ اینکه امام رضا (ع) فرمود: من از شروط کلمه «لاالهَ الاالله» هستم، دقیقا به چه نکته مهم روانشناختی انسانی اشاره میکند؟ بعید است که کلام حضرت از یک واقعیت ارتباطی در نفس الامر حکایت نکند. به عبارت دیگر، اگر کسی «یا خدا» را بدون توجه به معارف محمدی و علوی بگوید، آیا در مسیر صحیح سیر به سوی خداوند قرار دارد یا خیر؟ در اینجا به نکتههایی اشاره میکنیم تا قدری بحث بیشتر روشن شود:
1. ارتباط ذاتی: انسان با خدا ارتباط ذاتی دارد؛ به این معنا که در ذات خود به علت خود وابستگی تام دارد.
2. آشنایی ذات با خالق: انسان در این آشنایی ذاتی و اعتراف به وجود و سلطنت، به واسطه نیاز ندارد؛ یعنی اگر پیامبر (ص) و امام (ع) هم نباشد، چنین ارتباط و شناخت ذاتی برای انسان وجود دارد. ظاهرا وجود یا عدم این رابطه و شناخت جنبه مقدمی دارد و امری غیر اختیاری میباشد و وجود آن برای افراد انسان نسبت به همدیگر موجب ارزشمندی نمیشود و فعلیت آن برای انسان نسبت به نقطه نهایی امری بالقوه به حساب میآید.
3. رابطه از راه دور و مفهومی: در این نوع رابطه هر چند انسان میتواند بدون نیاز به واسطه با خدای خود ارتباط برقرار کند، مثلا او را صدا بزند، ولی انتخاب مفاهیم، که نمود باور انسان درباره خدا هستند، باید از شناختی صحیح ناشی شوند، تا پیش برنده باشند. در قرآن، برخی باورهای نادرستی که نسبت به خدا در انسان وجود دارد، ذکر شده است: «انسان را وقتی خدا میآزماید و روزی او را تنگ میگیرد، میگوید: خدا مرا خوار گردانید. » (فجر: 15)، یا وقتی از حضرت علی (ع) پرسیدند، توحید چیست؟ حضرت در پاسخ فرمودند: «توحید آن است که خدا را توهم نکنی؛ یعنی او را به گونهای خاص به ذهن نیاوری و عدل آن است که خدا را متهم نکنی ». ظاهرا آدمی در وصف مفهومی خالق و کیفیت ارتباط خود با او دچار اشتباه میشود. بنابراین، در دریافت این مفاهیم و انطباق آنها بر خداوند به انسانی نیاز دارد که در حدّ تام ظرفیت انسان، این رابطه را بداند. هر چند در فهم برخی مفاهیم مانند « وجود خدا، قدرت، رازقیت » به طور عام، دچار مشکل نمیشود و رابطهای ناقص میتواند با خدا برقرار کند. دعای کمیل را در نظر بگیرید: تمام شروع و پایان این دعای شریف یک رابطه مفهومی در قالب الفاظ با خدا میباشد. این رابطه در جای خود، از نوعی رابطه متناسب با خدا حکایت میکند. تمام دعاها از همین دست میباشند که تربیت شدگان آستان الهی در قالب آنها با خدا رابطه برقرار کردهاند و به دیگران نیز آموختهاند. این نوع وساطت، که از نوع واسطه در اثبات میباشد، بیتردید در زندگی انسانها ضرورت دارد و بدون آن آدمی به سختی به اوصاف خداوند دست مییابد.