جلب موافقیت یا تسکین: این پله آخرین پله از مشارکت ظاهری است و شامل امکان ارائهی نظر، برنامه و مشاوره بدون حق تصمیمگیری است.
مرحلهی سوم: پلههای مشارکت
شراکت: اولین پلهی مشارکت واقعی، شامل همکاری متقابل شهروندان و مسئولین با انجام تقسیم مسئولیت است. شهروندان حق اعلام برنامه و عقایدی را دارند که اگر قابل اجرا باشد با تصمیم مسئولین اجرا میشود. شوراها در صورت کارآمدی یکی از انواع ممکن در این پله هستند (آرنستاین، 1969: 217).
قدرت محوله: در این پله بخشی از قدرت از سوی مسئولان به شهروندان محول شده است. شهروندان حق تصمیمگیری واقعی و ضمانت اجرایی دریافت میکنند (زرافشانی و همکاران، 1388).
کنترل و اختیار شهروندی: آخرین پله از مشارکت و شامل مشارکت کامل و قدرت تصمیمگیری مطلق شهروندان بدون دخالت هر گونه عوامل خارجی است (آرنستاین، 1969: 217).
در یک نگاه کلی به وضعیت مشارکت شهروندی در شهر در ایران، میتوان گفت که مشارکت در سطح پایینی اتفاق میافتد و شهروندان معمولا نسبت به فرایندهای شهری بی اطلاع و یا بیاعتنا هستند و اجتماعات شهری فعالی برای ایجاد تغییر اساسی در نظامهای مشارکت شهروندی وجود ندارد. براساس نردبان آرنستاین دولت در یکی از پلههای مرحلهی دوم شهروندی (مشارکت ظاهری) قرار دارد که عموما با انجام همهپرسیهای عمومی و انتخاب شوراهای شهری از طریق انتخابات صورت میگیرد (آرنستاین، 1969).
3-2- معرفی مفاهیم اصلی
در این بخش، پس از معرفی نظریهها و چهارچوبهای مفهومی اصلی مورد استفاده در این پژوهش، در ادامه به معرفی تفصیلی متغیرهای اصلی پژوهش پرداخته میشود.
3-2-1- فضای ادراکشده
مفهوم فضای ادراک شده از نظریات لوفور برگرفته شده است. در تحلیل فضاهای شهری، از میان انواع سهگانهی فضاهای تعریف شدهی لوفوری، فضای احساسشده و فضای ادراکشده میتوانند مورد بررسی جامعهشناختی قرار گیرند؛ علت کنار گذاشته شدن وجه سوم که فضای زیسته است، تاکید لوفور بر این مساله است که انسان کامل، به مثابهی کسی که به غیر از قدرت فهم و درک توانایی زندگی کردن را نیز دارد، تنها کسی است که میتواند جنبهی سوم فضای انسانی را که همان «فضای زیسته» است تجربه کند (الیوت و ترنر، 1390: 412,411).
لوفور مفهوم انسان کامل خود را با پیوند زدن آرای دو اندیشمند بزرگ آلمانی مارکس و نیچه شکل میدهد. انسان کامل که توسط لوفور طرح شده است، نوعی برداشت مارکسیستی از «ابرانسان» نیچه است (شیلدز، 1999: 71). او تلاش میکند که تمام جنبههای انسانی را در نظر گیرد و هم بخشی را که اجتماع میسازد و هم انسان به مثابهی بدن جسمانی را در بحث خود وارد کند. به هرحال این مفهوم دارای جنبهی ایدهالیستی است طوری که ظهور انسان کامل در راستای تحقق اهداف مارکسیسم، و رها شدن انسانها از انواع از خودبیگانگی است که حاصل نظام سرمایهداری است. فضای ادارکشده و فضای احساسشده دو جنبهی واقعی و عینی از واقعیت انسانی را از دو دیدگاه مختلف ابراز میکنند. فضای احساس شده در ارتباط با برداشتهای طراحان و برنامهریزان شهری و فضای ادراکشده در ارتباط با برداشتهای مردم عادی و ناشی از کنش فضایی است.
اصطلاح سرزندگی، از برداشت وارنا (2011) از نظریهی لوفور برگرفته شده است. وارنا (2011) اصطلاح سرزندگی را به عنوان مفهوم عملیاتیشدهی برگرفته از ایدهی حق به شهر لوفور، در تحلیل فضاهای عمومی شهری استفاده کرده است. سرزندگی در این معنا را لوفور به بهترین شکل ممکن توضیح میدهد. او معتقد است فضاهای اجتماعی:
«هم متضاد و هم متکامل هستند؛ تامینکنندهی همزمان نیاز امنیت و آزادی، قطعیت و ماجراجویی، سازماندهی کار و تفریح، پدیدههای پیشبینیپذیر و پیشبینیناپذیر، شباهتها و تفاوتها، انزواها و تضادها، تبادلها و سرمایهگذاریها، استقلال و ارتباطات در چشمانداز طولانی مدت باشند (لوفور، 1996: 147).
فضای اجتماعی جهان مشترک نهادین و مادی است. فضای میان افراد که تسهیلکنندهی حضور همزمان و تنظیمکنندهی روابط اجتماعی است. با حضور داشتن در یک فضا همراه با دیگران است که داشتن تجربههای مشترک ممکن میشود و پیوندی با نسلهای قبلی (و بعدی) حاصل میشود که ناشی از تجربهی یک واقعیت فیزیکی مشترک است (مدنیپور، 2003: 235). عوامل اصلی تبیینکنندهی ادراک سرزندگی در این دیدگاه، احساس امنیت، امکان تفریح در فضاهای تفریحی و امکان برقراری تعاملات آسان شهری از طریق خدمات ارتباطاتی و حمل و نقل شهری است.
کنترل و نظارت دارای دو بعد سیاسی و اقتصادی است. به لحاظ سیاسی، هژمونی فضایی یکی از انواع هژمونی نمادین است که با ایجاد محدودیت در کنش اجتماعی مداخله ایجاد میکند. هژمونی نمادین که ناشی از تاثیر غیرمستقیم سازوکارهای سیاسی است، بسته به پایگاه اجتماعی-فرهنگی افراد بر آنان اعمال میشود. هژمونی فضایی که سبب ایجاد فضای پلیسی شده میشود، احساس ناامنی و بیمیلی به استفاده از فضاهای شهری را به همراه دارد. علاوه بر نظارت سیاسی، کنترل اقتصادی-سیاسی فضاهای شهری، افراد متعلق به طبقات متفاوت شهری را به شکل یکسانی تحت تاثیر قرار نمیدهد.
3-2-2- حق به شهر
مفهوم حق به شهر از لوفور برگرفته شده است. لوفور مفهوم دو بعد اصلی اختصاصدهی شهر به خود، و مشارکت در شهر را برای حق به شهر معرفی میکند. عوامل تاثیرگذار بر هر یک از این ابعاد در این تحقیق یا مستقیما از نوشتههای لوفور و یا از ادبیات پیرامون آثار او استخراج شده است.
3-2-2-1- اختصاصدهی شهر به خود
اختصاصدهی شهر به خود که در نظریهی ل
وفور نقش مهمی بازی میکند عبارت است از امکان بهرهمندی از خدمات و فضاهای شهری و استفاده کردن از آنها طوری که ارزش مبادلهی فضاها با ارزش مصرف جایگزین شود. عواملی که در میزان اختصاصدهی شهر به خود تاثیرگذار هستند میزان «کنترل و مالکیت»، «سرزندگی شهری» و «سهم فیزیکی» از فضاهای شهری است. تصویر شمارهی (3) نشان میدهد که عوامل تاثیرگذار بر ادارک از «اختصاصدهی شهر به خود»، در ارتباط با کدام فراگردهای شهری قابل بررسی هستند. چنانکه تصویر (3-3) نشان میدهد اختصاصدهی شهر به خود و به تبع آن حق به شهر، اساسای مفهومی میانرشتهای است که البته در این پژوهش با رویکرد جامعهشناسانه مورد بررسی قرار میگیرد.
انسانها تصمیم نمیگیرند که فضایی را اشغال کنند. اشغال فضا بخش ناگزیر وجود هر موجود انسانی است. از این رو هرگونه فعالیت انسانی با پرکردن یک فضا ممکن میشود. بنابراین ویژگیهای فضاهای پرشده میتواند محدودیتهایی را برای عمل انسان به بار بیاورد. در ادامه عوامل سهگانهی تاثیرگذار بر بعد «اختصاصدهی شهر به خود» مورد بررسی قرار میگیرد.
3-2-2-1-1- سرزندگی
لوفور سرزندگی شهری را یکی از عوامل اساسی اختصاصدهی فضا به خود میداند. به اعتقاد وارنا (2011) که مفهوم سرزندگی شهری را در پایاننامهی دکتری خود از کار لوفور استخراج کرده است، سرزندگی دارای ابعاد سهگانهی «احساس امنیت»، «امکان تفریح و ماجراجویی» و «وجود امکانات ارتباطی در شهر» است.