با وجود آنکه رابطه میان نوآوری و عملکرد سازمان در مطالعات متعددی مورد بررسی قرار گرفته است، در مورد تأثیر نوآوری بر عملکرد پروژههای سازمان شواهد تجربی اندکی در دسترس است، از معدود شواهد تجربی که در ارتباط با نقش مثبت نوآوری در اجرای پروژه بر عملکرد آن یافت میشود، میتوان به تحقیق کیسی (۲۰۱۰) اشاره نمود، وی با بررسی پروژههای انجامشده در صنعت راه و ساختمان موفق به اثبات وجود رابطه مثبت میان نوآوری و عملکرد پروژه شد.
مدل روزنباخ و همکاران، ۲۰۱۱
منبع روزنباخ و همکاران، ۲۰۱۱
با مرور ادبیات و تحقیقات گذشته در حوزه مدیریت پروژه، میتوان شاخصهای متعددی جهت سنجش عملکرد پروژه شناسایی کرد. با این وجود، استفاده از برنامه زمانبندی پروژه درمیان سایر این سنجهها کاربرد بیشتری در پژوهشهای گذشته دارد. البته به دلیل در نظر نگرفتن برخی از تفاوتها ویژگیهای پروژهها در صورت استفاده از این شاخص به عنوان تنها شاخص عملکرد پروژه، در مواردی ممکن است به نادیده گرفتن سایر عوامل موثر بر عملکرد منجر شود (کائو هافمن، ۲۰۱۱).
با علم وجود چنین نقیصهای، برخی دیگر از محققان نظیر باکارینی ۱۹۹۹؛ بانرمن ۲۰۰۸، شن هار و همکاران (۲۰۰۱)، ابعاد مختلفی را جهت سنجش عملکرد پروژه مورد بررسی قراردادند که از بین آنها میتوان به مواردی نظیر هزینه، عملکرد فنی و رضایت کارفرما اشاره کرد.
در مورد نقش متفاوت دانش آشکار و ضمنی در فرایند انتقال دانش و عملکرد سازمان شواهد تجربی اندکی وجود دارد (قربانی زاده و خالقی نیا، ۱۳۸۸).
تفاوت میان این دو گونه دانش غالباً از سوی محققین مورد غفلت واقعشده و یا اینکه نقش آنها به طور مجزا مورد بررسی قرار گرفته است (مارتین و سالمون ،۲۰۰۳؛ سابرامانیان ،۲۰۰۱)، سایمونین (۱۹۹۹) با مطالعه بر روی نمونهای متشکل از ۱۴۷ سازمان گوناگون دریافت که صراحت و آشکار بودن دانش در کنار عواملی چون تجربیات همکاریهای قبلی و اختلافات فرهنگی از مهمترین عوامل اثرگذار بر موفقیتآمیز بودن جریان دانش در سازمان هنگام استقرار روابط بین سازمانی است.
هاناراج و همکاران در سال ۲۰۰۴ در پژوهشی تأثیر متفاوت این دو گونه دانش را بر عملکرد سرمایهگذاریهای مشترک مورد مطالعه قراردادند، یافتههای این پژوهش که بر روی بیش از ۱۰۰ سرمایهگذاری مشترک انجامشده بود بر وجود رابطه مثبت میان دانش صریح و عملکرد تاکید داشت که با نظریههای موجود ویژگیهای اینگونه دانش اعم از شفافیت و سهولت در انتقال آن مطابقت داشت؛ با این وجود در مورد رابطه میان دانش ضمنی و عملکرد نتیجه دیگری حاصل شد، یافتههای این پژوهش نشان میداد بر خلاف برخی از محققین نظیر سابرامانیان (۲۰۰۱) که چنین رابطهای را مثبت قلمداد کرده و دانش ضمنی را عاملی در جهت ارتقا قابلیتهای سازمان معرفی نموده بودند، رابطه مثبتی میان دانش ضمنی و بهبود عملکرد وجود ندارد. در توجیه این موضوع دلایلی همچون ضرورت تطبیق دانش ضمنی میان سازمانهای درگیر و نیز بروز خطاهای سهوی هنگام انتقال اینگونه دانش از سوی محققین عنوان گردید.
مدل هاناراچ و همکاران، ۲۰۰۴
منبع هاناراچ و همکاران، 2004
مطالعات داخلی
یافتههای تجربی پیرامون نقش شراکتهای راهبردی در انتقال دانش در سازمان در کشور بسیار اندک است، با این حال میتوان با گستردهتر کردن دامنه بررسی، به یافتههایی با محوریت روابط بین سازمانی اشاره کرد.
منطقی و همکاران (۱۳۸۶) در مقاله خود ضمن بررسی مشارکتهای راهبردی و عوامل موثر بر آنها با معرفی عامل «اعتماد» این فاکتور را موثرترین عامل در موفقیت شرکتهای راهبردی عنوان کرده وضعیت آن را در صنایع خودروسازی کشور مورد تحلیل قراردادند، یافتههای این تحقیق که با انتخاب نمونهای متشکل از ۲۵ نفر از مدیران صنعت خودروسازی کشور در سطوح سازمانی مختلف و از طریق پرسشنامه انجامگرفته بود ضمن تاکید بر نقش مشارکتهای راهبردی به عنوان راهکاری موثر در انتقال دانش و مهارتها و اهمیت توانایی مدیریت اینگونه روابط به عنوان یک مزیت رقابتی، اعتماد بین شرکا به عنوان عامل مهمی در موفقیت این روابط معرفی گردید.
در مورد ارتباط دانش و نوآوری در سازمان نیز مطالعاتی در داخل انجامگرفته است، به اعتقاد مقدمی (۱۳۸۶) نوآوری از جمله مزیتهای رقابتی در سازمان به شمار میرود در راستای ارتباط میان دانش و نوآوری طباطبائیان و پاکزاد (۱۳۸۵) در پژوهش خود در ارتباط با تعیین چهارچوبی جهت سنجش نوآوری در داخل کشور، انتقال و کاربرد دانش جدید را به عنوان عاملی اثرگذار بر نوآوری معرفی میکنند، در این پژوهش مواردی همچون اقتباس تجهیزات جدید برای سیستمهای خدماتی و تولیدی شرکت، اقتباس نوآوریهایی که به وسیله سایر شرکتها و یا سازمانها توسعه یافتهاند و اقتباس دانش جدید برای نیازهای خاص شرکت به عنوان شاخصهای سنجش نوآوری در سازمان معرفیشدهاند.