کیخاژاد و قنادی (1392) در تحقیقی با عنوان بررسی رابطه بین هوش فرهنگی با سازگاری شغلی و اعتماد سازمانی اعضای هیئتعلمی سال تحصیلی 91-90 نشاندادند که بین هوش فرهنگی و سازگاری شغلی رابطه معنیداری وجود دارد. همچنین ارتباط معنیداری بین هوش فرهنگی با اعتماد سازمانی و بین سازگاری شغلی و اعتماد سازمانی وجود دارد اما رابطه بین ابعاد رفتاری هوش فرهنگی و اعتماد سازمانی معنیداری نبود. همچنین رابطه بین ابعاد رفتاری هوش فرهنگی و سازگاری شغلی معنیدار نبود.
با توجه به پژوهشهای انجامشده نقشه ادبیات عوامل مؤثر بر سازگاری شغلی در شکل 2-1 نشان میدهد.
شکل 2-1 نقشه ادبیات پژوهش در باب عوامل مؤثر بر سازگاری شغلی
2-3- مفهومسازی هوش
واژه هوش برخلاف ظاهر سادهاش، پیچیدگی مفهومی خاصی دارد و از همین رو تعریف واحدی از هوش در علم روانشناسی وجود ندارد و روانشناسان هرکدام بر اساس دیدگاه خود تعریف متفاوتی را از آن ارائه کردهاند. در حقیقت میتوان گفت که به تعداد محققانی که در مورد هوش مطالعه کردهاند، تعریف برای هوش ارائهشده است. جیسی آگاروالدر کتاب اصول روانشناسی تربیتی، تعریفهای هوش را در یک طبقهبندی چهار گروه به نمایش میگذارد. وی میگوید که تعاریف متنوع هوش را دستکم در چهار گروه مشخص، دستهبندی کرد.
گروه اول، بر سازگاری فرد با محیطش یا جنبههای محدود و معیّن آن تأکید میورزد. طبق این گروه، هوش یک سازگاری ذهنی عمومی با مسائل و موقعیتهای جدید زندگی بهحساب میآید.
گروه دوم از تعاریف هوش، بر قدرت یادگیری اصرار میورزد و هوش را برابر باقدرت یادگیری میداند. بنابراین، هر چه هوش فرد بیشتر باشد، راحتتر و گستردهتر یاد میگیرد و حوزه تجربه و فعالیت وی نیز بزرگتر میشود.
گروه سوم این تعریفها، بر این عقیده است که هوش، توانایی انجام تفکر انتزاعی و ادامه آن است. این تعریف به کاربرد مؤثر ایدهها و کار آیی در رابطه برقرار کردن با نمادها، بهویژه نمادهای کلامی و عددی اشاره دارد.
گروه چهارم این تعریفها، به تعریفهای عملیاتی برمیگردد؛ یعنی هوش همان نمرهای است که فرد از آزمون اجراشده به دست میآورد (میردریکوندی، 1390).
تعریفهای مبتنی بر این دستهبندی باهم قابلجمع بوده و از خیلی جهات باهم همپوشی دارند. از تحلیل اجمالی تعریفهای بالا به این تعریف کلی رسید: «هوش قدرت درک روابط بین پدیدههاست.» چون هم در قدرت یادگیری، هم در قدرت سازگاری با محیط، هم در قدرت تفکر انتزاعی و هم در تعریفهای عملیاتی هوش یک محور مشترک وجود دارد که هم آنقدرت درک روابط بین پدیدههاست.
2-3-1 گونه شناسی انواع هوش
با بررسی دقیق روند تاریخی هوش، به این نتیجه میرسیم که روانشناسان تقسیمبندیهای متفاوتی از هوش ارائه دادهاند (میردریکوندی، 1390). در زیر به تقسیمات و انواع مهم هوش اشاره میشود:
انتزاعی، مکانیکی و اجتماعی (انواع هوش از دیدگاه ثرندایک)
عمومی و اختصاصی (انواع هوش از دیدگاه چارلز اسپیرمن)
هوش کلامی و غیرکلامی (انواع هوش از دیدگاه بینه و وکسلر)
هوش هفت عاملی (هفت نوع هوش، انواع هوش از دیدگاه گیلفورد)
هوش کلی، هوش عملی و هوش کلامی- آموزشی (الگوی سلسله مراتبی ورنون)
هوش سیال و هوش متبلور کتل
کلامی، کاربردی و اجتماعی (انواع هوش از دیدگاه استرنبرگ)