.estp-changedby-essin a{color:1E3FDB# !important}

گاهی مردم از من می پرسند “خطرناک ترین ویژگی در رهبری چیست”. من فکر می کنم آنها اغلب منتظر پاسخ هایی مانند “آنها ریسک های جدی می کنند” یا “ناتوانی در سازگاری” هستند و بله ، این ویژگی های خطرناک هستند. اما آنها چیزی نیستند که من می گویم ، در عوض ، برای من ، بدترین ویژگی هایی که یک رهبر می تواند داشته باشد عبارتند از: شک شدید به خود یا برعکس ، غرور.

در اصل ، تصور اینکه هر اتفاقی برای شما می افتد به عهده دیگران است زیرا شما یا بیش از حد به خودتان اطمینان دارید (و بنابراین در برابر هر مشکلی کور هستید) ، یا به اندازه کافی <a title="اعتماد به نفس” href=”https://hompa.ir/tag/%d8%a7%d8%b9%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%af-%d8%a8%d9%87-%d9%86%d9%81%d8%b3/”>اعتماد به نفس ندارید (و بنابراین مشکلات را در جایی که وجود ندارد می بینید).

غرور می تواند هر کسی را قربانی بزرگترین دام در مسیر موفقیت کند. این می تواند شخص را نسبت به هر یک از خطاهای خود ، یا نقص در شرکت یا ایده خود کور کند. فردی با تمسخر معتقد است که هر مشکلی که با آن روبرو شود فقط به دیگران مربوط می شود و هرگز خود آنها نیست. این عدم آگاهی می تواند حتی قوی ترین سقوط امپراتوری ها را نیز از بین ببرد.

تله غرور

به اسکندر مقدونی فکر کنید ، که بسیاری آن را یکی از بزرگترین فرماندهان تاریخ می دانند. قبل از رسیدن به سی سالگی ، اکثر جهان شناخته شده را فتح کرده بود ، از یونان تا هند. او هرگز نبردی را از دست نداد. اما موفقیت هایش او را مغرور و نسبت به دیگران مشکوک کرد. او به هیچ یک از مشاوران خود و خواسته های نیروهایش گوش نداد.

در یک مرحله ، پس از تحت فشار قرار دادن مردانش به مدت ده سال ، آنها خواستار بازگشت آنها به خانه شدند. از آنجا که او از در نظر گرفتن نیازهای مردان خود امتناع کرد ، امپراتوری در حال گسترش او ناگهان در جایی در بیابان متوقف شد. غرور او آنقدر بد بود که اغلب از تفویض مسئولیت به دیگران امتناع می کرد ، بنابراین وقتی درگذشت ، جانشین خود را معرفی نکرد. به همین دلیل ، امپراتوری او از بین رفت.

افراد بیشماری در طول تاریخ آرزو داشته اند که شبیه اسکندر باشند ، اما من داستان او را یک هشدار می دانم.

علائم سقوط در دام

غرور همیشه واضح نیست به هر حال ، غرور ، در مواقعی که همه چیز خوب پیش می رود می توان با اعتماد به نفس کامل اشتباه گرفت (که برخلاف تمکین می تواند مثبت باشد). با این حال ، غرور هنگامی آشکار می شود که اوضاع به اشتباه شروع می شود.

من تمام تلاش خود را کرده ام ، اما آنها این کار را نکرده اند.

تصور کنید که شما مدیر یک شرکت موفق هستید. یک روز ، چند کارمند بسیار ماهر و با عملکرد بالا تصمیم می گیرند که شرکت شما را ترک کنند. شما چکار انجام خواهید داد؟

فرد متدین خود را متقاعد خواهد کرد که کارکنان خوب مشکل دارند ، آنها فکر می کنند که شرکت بدون آنها وضع بهتری خواهد داشت و در نتیجه نگرش متکبرانه و بی پروا تری نیز ایجاد می کند. این به نوبه خود به معنای ترک کارکنان بیشتر و بیشتر است.

خطرات غرور نه تنها مشکلی در تجارت یا رهبری نیست. در واقع ، تصور کنید که با یکی از دوستان خود به خاطر حرف های بد یا ظالمانه ای که داشتند گفت و گو کردید. اگر آنها هابریستیک بودند ، فقط شما را مسئول عواقب آن می دانستند و در نتیجه ، هرگز تغییر نمی کنند.

یکی دیگر از مطالب سایت :
شرکت های سرمایه گذاری، شرکت های پذیرفته شده

هیچ کاری نمی توانم برای جلوگیری از این کار انجام دهم.

اگر یک تجارت در حال سقوط است ، این افراد معتقدند که هیچ کاری نمی توانند در این زمینه انجام دهند. آنها سعی می کنند این مسئله را عادی کنند و بگویند که این یک پدیده شایع است یا چیزی غیرقابل پیش بینی و غیرقابل کنترل است. به عنوان مثال ، آنها ممکن است دلیل آن را سقوط یک بازار کلی ، رقابت های شدید این روزها یا افت سطح کلی زندگی بدانند.

دیگران فقط خوش شانس تر هستند.

این افراد ممکن است فکر کنند که افراد موفق تر ذاتاً “خوش شانس تر” از آنها هستند ، و بنابراین وقت خود را صرف این نمی کنند که در ابتدا چه چیزی آنها را بسیار موفق کرده است. با این کار ، آنها هرگونه شانس بهبود خود را از دست می دهند و به طور واقعی احتمال موفقیت در آینده را کاهش می دهند. این به یک پیشگویی خودکفا کننده تبدیل می شود

در مورد مارک زاکربرگ فکر کنید ، وقتی فیس بوک در ابتدا موفق شد ، بسیاری از مردم تصور کردند که این یک اشتباه است ، روندی که بعد از چند ماه از بین می رود. اکنون ، سالها بعد ، فیس بوک کاملاً بر رسانه های اجتماعی آنلاین تسلط دارد و برای همه اهداف و اهداف ، نحوه برقراری ارتباط آنلاین را متحول کرده است.
 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

دیگران دارای استعداد بیشتری هستند.

آنها همچنین ممکن است فکر کنند دیگران به سادگی با استعدادتر از آنها هستند. آنها ممکن است به شخصی مانند جی کی رولینگ اشاره کنند و بگویند “ای کاش من می توانستم چنین باشم ، اما من به اندازه کافی خوب نیستم” این در بدترین حالت خود شک است.

اگرچه جی کی رولینگ در حال حاضر بدون شک محبوب ترین و موفق ترین نویسنده در جهان است ، او زمانی یک والدین مجرد بود که در تلاش برای خرید کتاب بود. بسیاری از ناشران کتاب های هری پاتر را رد کردند. موفقیت او ناشی از استعدادهای باورنکردنی و منحصر به فرد نبود ، بلکه به این دلیل بود که او ایده فوق العاده ای داشت و با آن پشتکار داشت.

من آنقدر سرمایه ندارم که کاری را که می خواهم انجام دهم.

آنها همچنین ممکن است فکر کنند که مانند دیگران پول و منابع نامحدودی ندارند ، بنابراین خلاقیت را دشوار می کندراه حل ها ، سرمایه گذاری در یک پروژه بالقوه ، گسترش بازار یا ارتباط با افراد تأثیرگذار.

در نهایت ، اگر فردی فقط به دنبال موفقیت یا عدم موفقیت خود به نیروهای خارجی باشد. سپس آنها به دنبال ریشه های اصلی مشکلات نیستند و بنابراین هیچ شانسی برای خلاص شدن از این مشکلات ندارند. اگر این مشکلات برطرف نشوند ، فقط بدتر می شوند.

خارج شدن از دام

تنها یک نفر است که شما را کنترل می کند ، و چیزهایی که برای شما اتفاق می افتد ، و آن شخص شما هستید. مطمئناً ممکن است اتفاقات بدی برای هر کسی بیفتد. اما من معتقدم که تأثیر این چیزهای بد مستقیماً با عکسوالعمل شما نسبت به آنها و افکار شما متناسب است. اگر شکست ها را فرصت می بینید ، غرق شدن برای شما بسیار دشوار می شود.

به آنچه بدست آورده اید نگاه کنید و از آن حداکثر استفاده را ببرید

چیزی که امروز ممکن است یک مشکل باشد ، ممکن است فردا یک مزیت باشد ، همه چیز به دیدگاه بستگی دارد. من معتقدم که هر مشکلی راه حلی دارد ، اما اگر کسی با تصور این که ناتوان است تسلیم شود ، هیچ راه حلی وجود نخواهد داشت.

یکی دیگر از مطالب سایت :
مفهوم شناسی بازاریابی کارآفرینانه، سیرتاریخی مفهوم بازارگرایی

به عنوان مثال ، اگر مجبور به تکمیل یک پروژه هستید یا نیاز به انجام کاری دارید اما متوجه هستید که بودجه ای که برای آن دارید ممکن است بسیار کم باشد. می توانید وقت خود را برای ناامیدی صرف کنید و از شانس خود شکایت کنید ، یا می توانید زمانی را صرف تلاش برای کارآمدترین استفاده از این بودجه کنید.

این مثل داستان داوود و جالوت است. این داستان چگونه یک پادشاه جوان از کتاب مقدس با وجود اینکه جالوت به مراتب بزرگتر ، قوی تر و زره پوش تر بود ، جنگجو قهرمان قهرمان را شکست داد.

اکثر مردم وقتی با چنین دعوایی روبرو می شوند تسلیم می شوند. در واقع داستان اینگونه پیش می رود. هیچ کس در ارتش دیوید فکر نمی کرد که او احتمالاً می تواند پیروز شود. دیوید با وجود قدرت خود ، می دانست که هرگز نمی تواند جالوت را در مبارزه تن به تن شکست دهد ، اما این مهم نیست ، زیرا دیوید با یک سلاح دور ، یک زنجیر مهارت داشت.

اگر دیوید هوبریستیک بود ، ممکن بود سعی می کرد با جالوت به طور مساوی مبارزه کند ، جایی که او خرد می شد. اگر دیوید دچار شک و تردید شدید بود ، هرگز در وهله اول نمی جنگید. اما در عوض او در مورد آن فکر کرد ، می دانست که چه کاری می تواند انجام دهد و چه کاری نمی تواند انجام دهد و بر این اساس کار کرد. او از محدودیت های خود آگاه بود و تصمیم گرفت آنها را به عنوان نقاط قوت بالقوه در نظر بگیرد.

به سناریویی که قبلاً ذکر کردم فکر کنید ، جایی که برخی از کارکنان با عملکرد بالا شرکت شما را ترک می کنند. یک رهبر عاقل ، کسی که کل تصویر را می بیند ، صرفاً از دست دادن آنها را اجتناب ناپذیر نمی داند ، یا فکر می کند که شرکت بدون آنها وضعیت بهتری دارد ، بلکه در عوض به دنبال این است که در وهله اول چه چیزی آنها را ترک کرده است.

آنها تعجب می کنند که چه چیزی را می توانند تغییر دهند تا احتمال اینکه دیگر کارمندان چنین کار را ترک کنند ، تغییر دهند. با انجام این کار ، شرکت بهبود می یابد ، قوی می ماند. با این حال ، عدم تحقیق در مورد آنچه این کارکنان را ترک کرده است به این معنی است که ممکن است در آینده کارکنان بیشتری به دلایل مشابه ترک کنند.

انتظار برای وقوع اتفاقات را متوقف کنید ، اتفاقات رخ دهند

منظور من از این حرف ساده است. خودت را بشناس. از نقاط قوت و ضعف خود آگاه باشید و نحوه استفاده از آنها را به نفع خود بیاموزید. خود را فردی عملگر در نظر بگیرید ، فردی که باعث وقوع اتفاقات می شود ، نه فردی که اتفاقاتی برای او رخ می دهد.