بازنمایی های رسانه ای از این لحاظ مهم هستند که شناخت و باور عمومی را شکل می دهند .اگرچه ارتباط بازنمایی با زندگی و تجربه مردم در جهان اجتماعی ، پیچیده است، اما بازنمایی ها برای مردم دارای پیامد های واقعی است . ریچارد دایر بر این نکته تاکید می کند که « نحوه ی برخورد با گروه های اجتماعی در بازنمایی فرهنگی ، بخشی از این نکته است که با آنها در زندگی واقعی به چه نحو برخورد شود .» (Giles & Middleton, 1999:59)
فمنیست ها معتقدند که توصیف زن در آثار مردانه ،بوسیله مردان و با ابزار های زبانی مردسالار صورت می گیرد به همین دلیل زنان خود را با میانجیگری زبانی مردانه می شناسند.از این رو فهم و زنان از خود فهم اصیلی نیست.از نظر فمنیست های ایرانی، زنان در تاریخ ادبیات فارسی حاشیه نشین بوده اند .پیدا ترین حضور زن در شعر فارسی حضور مادرانه اوست که آن هم در آغاز شعر فارسی نمودی نداشته و به تدریج در آثار متاخرین نمود داشته است.(امامی :1385 )
منتقدین فمینیست بر این باور بودند که بهبودبخشی و افزایش بازنمایی زنان در رسانه، منجر به تغییر اجتماعی خواهد شد. (والترز، 1995: 36) گرچه رهیافت تصاویر زنان بر اساس قواعد سنتی پژوهش در رشتهی ارتباطات پیش میرفت، سیاستهای جنبش را نیز مد نظر داشت. با مستندسازی تفوق جنسی در تصاویر رسانهای، فمینیستها توانستند دست به آگاهیسازی بزنند و با افزایش آگاهی نسبت به نابرابری فرهنگی، بر رسانهها برای تغییر فشار وارد کنند. (والترز، 1995: 37) این یک قدم بسیار مهم بود، چرا که این اصل که تفوق جنسی در فرهنگ عمومی شیوع دارد –و حتی این باور که تفوق جنسی امری غلط است- هنوز جای بحث داشت. با این حال که در ابتدا بر سر آنکه مطالعات فرهنگی پروژهای حیاتی برای فمینیسم است، توافق وجود داشت، اما عدم توافق در مورد آنکه در تحلیل چه سمتوسویی باید مورد توجه قرار گیرد به سرعت سربرافراشت.( The hand book of sociology of gender)
2-3 مرور تجربی
تحقیقات داخلی
در بُعد بازنمایی تحقیقات مختلفی صورت گرفته است .از نظر جامعه شناسی فرهنگی و مطالعات فرهنگی هر مفهوم ، گروه یا رخداد اجتماعی قابل بررسی و بازنمایی است و هر اثری قابلیت تفسیر و واکاوی دارد.درباره مسائل زنان و جنبه های پروبلماتیک آنها روش نشانه شناسی از روش های کارآمد این نوع مطالعه است .
در این نوع مطالعه یا یک مفهوم در آثار متفاوت بررسی می شود و یا مجموع آثار سینماگری خاص یا مجموعه آثار یک مولف مورد تحلیل قرار می گیرد.
سینما و تغییرات فرهنگی در ایران بعد از دوم خرداد 1376: شکل گیری سینمای زن و تغییرات مضامین
«مسعود زندی» در پایان نامه کارشناسی ارشد خود در رشته علوم ارتباطات دانشگاه تهران با استفاده از نظریه جامعه شناسی «جورج هواکو» به بررسی تغییرات و عوامل ساختاری موثر بر شکل گیری سینمای زن بعد از دوم خرداد 76 پرداخته است. در واقع او به دنبال پاسخ به این سوال بوده است که عوامل ساختاری موثر بر شکل گیری موج فیلم کدام‌اند و این عامل چگونه باعث تفاوت در بازنمایی زن در سینمای ایران و به ویژه سینمای بعد از دوم خرداد می‌‌شود. فرضیه کلی تحقیق وی چنین تعریف شده است که بین شرایط ساختاری و تغییر در بازنمایی زنان و مضامین فیلم، رابطه معناداری وجود دارد. او بعد از طرح نظریات مختلف در زمینه بررسی مسائل زنان به بازنمایی زنان در سینمای پس از انقلاب پرداخته و آن را به سه دوره تقسیم کرده است.
دوره اول، دوره جنگ و دهه 60 است. در این دوره به دلیل این‌که جنگ مفهومی ذاتاً مردانه است، زنان جایگاهی در فیلم‌های جنگی ندارند. در این سال‌ها زنان به ندرت در نقش‌های اصلی تصویر می‌شوند و در صورت حضور در فیلم‌ها بیشتر تصویری از زن سنتی عرضه می‌شود که در محیطی روستایی زندگی می‌کند.در مجموع زن ها در این دوره مورد بازنمایی قرار نگرفته اند.
دوره دوم، موسوم به سازندگی یعنی فاصله زمانی 1368 تا 1375 است. به نظر او، شکل گیری جشنواره‌ها در این دوره مهم‌ترین عاملی است که باعث ایجاد رقابت در سینمای ایران می‌شود. فیلم سازان در این دوره به ابعاد مختلفی از زن و مسائل او می‌پردازند.هر چند که در ابتدای جشنواره ها برای جایزه دادن به هنر زنان در سینما امتناع وجود داشته است.
دوره سوم دوره اصلاحات است (1376 به بعد) در این دوره علاوه بر کارگردانان زن بسیاری از کارگردان مرد که قبلاً فیلم‌های جنگی می‌ساختند، موضوعات زنان را درون‌مایه فیلم‌‌های خود قرار می‌دهند. او معتقد است بازنمایی زن در سینمای بعد از 1376 به دنبال فراهم شدن چهار عامل ساختاری – بر طبق نظریه جورج هواکو- از سینمای قبل از خود متفاوت است. در پایان با تحلیل محتوای کمی و بررسی 16 فیلم پرفروش در دو دوره قبل و بعد از دوم خرداد 1376 به نحوه بازنمایی زنان در این فیلم‌ها پرداخته و به این نتایج رسیده است که زنان نقش اصلی فیلم‌های پیش از 1376 ، دارای مهارت‌های سنتی چون گل‌دوزی و خیاطی و … بهره‌گیری کمتر از محصولات فرهنگی، تحصیلات سطح پایین و ابتدایی، زمان حضور کمتر در فیلم‌ها، تسلیم پذیری در مقابل کنش‌های مردانه، باور‌ها و اعتقادات خرافی و سنتی و موارد دیگری هستند. این گونه سینمایی با بازنمایی سنتی زنان منطبق است. از سوی دیگر در سینمای بعد از سال 1376، شاهد بازنمایی متفاوتی از زنان در سینمای ایران هستیم که دارای ویژگی‌هایی چون داشتن مهارت‌‌های مدرن مثل رانندگی، استفاده از کامپیوتر، بهره گیری بالا از محصولات فرهنگی، حضور بیشتر زنان در فیلم‌ها، داشتن تحص
یلات دانشگاهی و مشاغل مرکزی، پوشش مدرن و شیک، استفاده از مضامین علمی در دیالوگ‌ها و مراجعه به معیار‌های قانونی هنگام برخورد با مشکلات و موانع و موارد دیگر هستند. این گونه سینمایی با بازنمایی زن مدرن منطبق است.
او در جمع بندی بیان می کند که چهار عامل در شکل گیری سینمای زن تاثیر داشته اند.1- کادری از عوامل فیلم سازی 2-شکل گیری صنعت سینما 3- ایدئولوژی موافق در صنعت فیلم 4- ایدئولوژی موافق در فضای سیاسی
2- زنان در سینمای ایران
آ
«مهدی سلطانی» در پژوهشی به بررسی چگونگی بازنمایی زنان در فیلم‌های ایرانی دهه 40 تا 70 و تحلیل تغییرات به وجود آمده در آن پرداخته است. چارچوب نظری این تحقیق، نظریه ستمگری جنسیتی است. بر طبق این نظریه، زنان در قید و بند، تابعیت، تحمیل، سوء استفاده و بدرفتاری مردان به سر می‌برند. نویسنده برای تحلیل فیلم‌ها از روش تحقیقی کیفی به عنوان روش اصلی و روش استادی به عنوان روش مکمل ،استفاده کرده است و معتقد است در این روش، فیلم با توجه به معانی ضمنی و پیامی که در بر دارد تحلیل می‌شود. در این تحقیق، یازده فیلم با توجه به داشتن شخصیت اصلی زن و پرفروش بودن آن انتخاب شده اند. فرضیه نویسنده در این مطالعه این است که نگرش نسبت به زنان در فیلم‌های سینمای ایران در طول چند دهه گذشته از یک نگرش پدرسالار به سوی نوعی نگرش فمینیستی تغییر یافته است.
به نظر نویسنده دهه 40 را باید دهه استیلای تفکر سنتی و پدرسالارانه به زنان در سینما دانست. سکس و خشونت جزیی از روایت‌‌های فیلم‌های این دوره‌اند. زنان همیشه در فیلم‌‌های این دوره، در موقعیت‌های درجه دوم و تابع مرد تصویر و موجوداتی با شخصیت‌های بی‌‌‌ثبات، وابسته، احساساتی و فاقد قدرت نشان داده می‌شوند.
در دهه 50 مضامین پدرسالارانه هم‌چون دهه 40 در فیلم‌ها تداوم می‌یابد. با این تفاوت که داستان‌ها مدرن‌تر می‌شوند و ساختار روایی فیلم‌ها، اشکال جدیدتری می‌یابند. بر خلاف دهه 40 که فیلم‌ها بیشتر در محیط‌های سنتی هم‌چون خانه ، محله یا روستا اتفاق می‌افتد، در دهه 50 بیشتر فیلم‌ها در محیط مدرن خیابان و شهر روایت می‌شوند. سلطانی معتقد است که در این دوره درون‌مایه فیلم‌ها، تثبیت روابط پدرسالارانه در قالب الگوی جنس زنانگی و مردانگی است. الگوهایی که به زن به عنوان ابزار برآوردن نیاز‌های مردان نگاه می‌کند. الگو‌هایی که به زن به عنوان ابزار برآوردن نیاز‌های مردان نگاه می‌کند و او را به شکل عروسک و ابژه جنسی به تصویر می‌کشد.
در دهه 60 ، زن هم‌چون غباری از سینمای ایران محو می‌شود و محدودیت‌های سختی برای حضور زنان در فیلم‌ها اعمال می‌گردد. در این میان ژانر سینمای جنگ بنا بر ماهیت مردانه آن، محمل مناسبی برای حذف زنان بود، ارزش‌های مادری، همسر خوب وبودن و فداکاری در حق همس از سوی زنان، مضامینی هستند که در این دوره مکرر به تصویر کشیده می‌شوند.
در واقع در سینمای این دوره، بیشتر تصویر اسطوره ای از همکاری بین دو جنس که شدیدا گرفتار شرایط بد جنگ هستند، نشان داده می‌شود و سعی می‌کند فداکاری زنان را به تصویر بکشد.
نویسنده در تحلیل دهه 70، آن را به دو دوره قبل از خرداد 1376 و پس از آن تقسیم می‌کند. به نظر وی در این دوره است که زنان، نقش‌های عمده‌ای در فیلم‌ها بر عهده می‌گیرند. آن‌ها برای کسب هویت تلاش می‌کنند که مظاهر آن را می‌توان در کشمکش با شوهران در سر مسایل مشترک، تلاش برای کسب استقلال اقتصادی و زیر سوال بردن ارزش‌های سنتی پذیرفته شده درباره زنان و وضایف آن‌ها در خانواده دید. زنان در این دوره جای پایی برای خود باز می‌کنند. از رویکرد نظری، فیلم‌های این دوره علیرغم این‌که نقد‌های اساسی به پدرسالاری وارد می‌کنند، اما هرگز به تقابل کامل با آن‌ها نمی‌انجامد و فقط در حد دیدگاه برابری طلبانه باقی می‌ماند. اما در نیمه دوم دهه 70، همراه با آزاد شدن جو و تغییر وضع جامعه در جهت احقاق حقوق زنان، موقعیت برای طرح مسائل و مشکلات زنان پیش می‍‌‌آید. به نظر وی در این دوره اسطوره زنانگی و مردانگی می‌شکند. زن با اعتراض خود میل به دگرگونی جهان پیدا می‌کند. در اخر می‌توان گفت که از جمله محاسن این تحقیق، داشتن رویکرد نظری مشخص برای تحلیل تغییرات سینمای زنان در ایران و ارائه تصویر طبقه‌بندی شده‌ای از سینمای ایران در دوره‌های نختلف و نحوه بازنمایی زن در این دوره‌ها است. اما ضعف اساسی این تحقیق مشخص نبودن روش تحلیل است. در واقع نویسنده تعیین نکرده که از کدام روش تحلیل محتوای کیفی استفاده کرده است و فقط به تعریف کلی از آن پرداخته است. از این نظر کار وی چندان علمی و دقیق نیست و شاخص مبنایی برای تحلیل فیلم‌ها به دست نمی‌دهد.