سومین موضع فرضی این‌که، ممکن است بیننده‌ای زیر و بم‌های صریح و ضمنی یک گفتمان را کاملاً بفهمد اما رمز پیام را به شکلی عام اما متضاد بگشاید. او تمامیت پیام را در رمز مرجح می‌شکند تا بار دیگر در یک چارچوب بدیل ذهنی به آن تمامیت بخشد. مصداق آن بیننده‌ای است که به مناظره‌ای درباره نیاز به تحدید دستمزد‌ها گوش می‌دهد؛ او هر جا اشاره‌ای به «منافع ملی» می‌شود، آن‌را به عنوان «منافع طبقاتی» قرائت می‌کند. او آن‌چه می‌توان رمزگشایی متضاد نامید، عمل می‌کند. در این‌جا «سیاست تعیین معنا» یا به بیان دیگر، مبارزه در گفتمان، شکل می‌گیرد. (هال به نقل از مهدی زاده ،1389: 215)
هال تحت تأثیر نشانه‌شناسانی چون پیرس و بارت معتقد است، هیچ ارتباط ضروری بین نشانه و معنای آن یا میان رمزگذاری و رمزگشایی وجود ندارد. ( بهرامی کمیل، 1391: 110) هال حوزه نشانه‌ها و به طور کلی حوزه فرهنگ را مطرح می‌کند. طبق این ایده، گروه‌ها و فرهنگ‌ها برای تعیین هویت آن‌ها در حال رقابت و مبارزه هستند. روشن است که در این مبارزه، رسانه‌ها و تکنولوژی‌های ارتباطی نقش بسیار با اهمیتی دارند؛ اما مهم‌تر از رسانه‌ها، کنشگران و عاملانی هستند که پیام‌های این رسانه‌ها را تولید و تفسیر می‌کنند. رویکرد نشانه‌شناسانه هال ریشه در فلسفه پراگماتیستی دارد و این بنیان فلسفی به نسبیت‌گرایی منجر می‌شود که در آن معنا، نیت و برداشت کنشگران اهمیت پیدا می‌کند. (بهرامی کمیل، 1391: 111)
کمک مهم هال به مطالعات مخاطب در الگوی رمزگذاری/ رمزگشایی، تغییر جهت از تحلیل متن به تحلیل روابط پیچیده و پویای متن با خواننده یا بیننده است. معنا در فرایند مبادله میان خواننده یا بیننده و متن، و برداشت‌هایی که از این مبادله برای مخاطب حاصل می‌گردد، خلق می‌شود. (تایلور و ویلیس به نقل از مهدی زاده ، 1389: 217)
در نهایت باید گفت، به عقیده هال معانی ناب و استعلایی وجود ندارد، اما صاحبان رسانه‌ها نیز نمی‌توانند هر معنایی را که می‌خواهند برای پیام‌هایشان در نظر بگیرند؛ زیرا همه افراد در امر معنادهی نقش دارند. او معتقد است که دیگر نباید دنبال معنای غایی نشانه یا مدلول نهایی بود؛ زیرا کنش‌گران توده منفعل و بی تفاوت نیستند. پس به طور خلاصه به نظر هال، مخاطبان این توانایی را دارند که در فرایند معنادهی یعنی در تعریف نماد‌ها و پیام‌ها فعالانه شرکت کنند. (بهرامی کمیل،1391: 111)
2-4-1-3 بازنمایی و نظریه استوارت هال
کریس روژک تاریخ تحولات مطالعات فرهنگی (از سال 1964) را شامل چهار برهه می‌داند و معتقد‌‌است این چهاربرهه دارای خاصیت فرایندی است و بین چهاربرهه همپوشانی وجود دارد. این چهاربرهه عبارتنداز:
1- برهه ملی- عمومی (1984- 1956)
2- برهه متنی- بازنمایی (1995-1958)
3- برهه جهانی- پساذاتگرایی (…-1980)
4- برهه حکومتی- سیاسی (…-1985)
ترکیب واژگانی ملی- عمومی برای اولین بار در آثار آنتونیوگرامشی آمده است. او این واژه را برای تأکید بر اهمیت فرهنگی و سیاست در مقابل درک عوامانه مارکسیستی از جبرگرایی اقتصادی مطرح کرده‌است. برهه اول منتج از مارکسیسم، متدولوژی اجتماعی کلاسیک و فسلفه قاره‌ای است که برای کاوش در سؤالات حوزه جوانان و خرده فرهنگ های عام از این دیدگاهها استفاده می‌کند.
در برهه دوم تحلیلهای ادبی، بررسی فرهنگ عامه، زندگی روزمره، رسانه و فیلم، شکل جدی‌تری به خود می‌گیرد. روژک معتقد‌‌است که در این دوره نقش فرهنگی رمزگان متنی و معانی منتج از متون، بسیار مهم و قابل توجه شدند و فرهنگ توده‌ای که به شکل فزاینده‌ای بازنمایی از جهان در قالبهای ادبی و سایر متون روایی را تحقق بخشید در مطالعات فرهنگی و با روش نشانه شناسی مورد توجه قرار گرفت. (روژک، 2007: 40) بی شک این دوره از فعالیت های مرکز مطالعات فرهنگی بیرمنگام بیش از همه وامدار آثار و نوشته های استوارت هال است.
هال شاخص‌ترین چهره مطالعات فرهنگی است که با رجوع به نظریه «هژمونی» گرامشی به احیاء نگاه انتقادی گرامشی به فرهنگ می‌پردازد. در یک نگاه کلی آثار هال در مطالعات فرهنگی را می‌توان به سه دوره تقسیم‌بندی کرد:
1- مطالعه تلویزیون (اواسط دهه 1970)
2- مطالعه پوپولیسم اقتدار گرای تاچری (اواخر دهه 1980)
3- پروژه چند فرهنگ گرایی (اواخر دهه 1990 و بعد از آن)
دوره دوم مبتنی بر شکل گیری ایده های هال درباره ایدئولوژی و بازنمایی است و نوشته ها و آثار هال درباره بازنمایی و اهمیت آن در فرهنگ رسانه محور امروزی، این مفهوم را به یکی از بنیادی‌ترین مسائل حوزه مطالعات فرهنگی مبدل کرده‌است.
هال بازنمایی را بخشی از چرخه فرهنگ میداند و معنا و زبان را به فرهنگ ربط می‌دهد و سپس در ادامه بحث خود، به بسط ابعاد مختلف ایده بازنمایی (که مشتمل بر مفاهیم معنا، زبان و فرهنگ است) می‌پردازد و از خلال تحلیل های خود نگاهی جدید به مفهوم بازنمایی را شکل می‌دهد. مفهومی که به گفته خود هال فرایندی «ساده و سرراست» نیست.
هال برای بیان چگونگی ارتباط میان بازنمایی، معنا، زبان و فرهنگ سعی می‌کند برداشت های متفاوت از بازنمایی را در یک طبقه‌بندی نظری کلی بیان کند. ازاین منظر، نظریه‌های بازنمایی در سه دسته کلی قرار می‌گیرند.
1- نظریه های بازتابی
2- نظریه های تعمدی