رویکرد درون سازمانی
رویکرد بین سازمانی
رویکرد بین سازمانی به بررسی رفتارها و اقدامات سازمان در راستای کسب دانش از منابع خارج سازمان میپردازد (اینکپن و دینور ،۱۹۹۸؛ جانسون واهلن ،۲۰۰۹) و مواردی همچون چرایی و چگونگی یادگیری از منابع خارج از سازمان و شناسایی مشخصات ویژگیهای لازم در راستای بهبود عملکرد چنین روابطی را مورد بررسی قرار میدهد (آلجر و چیوا ،۲۰۰۸؛ اینکپن ،۱۹۹۸؛ چوی و دیگران،۲۰۰۸).
رویکرد درون سازمانی شیوههای کسب دانش درون سازمان را مد نظر قرارداده (هیمریکس و همکاران ،۲۰۰۵) و به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه دانش درون مرزهای سازمان تحت عنوان قابلیت تبیین و تفسیر میگردد. (خالد و لاریمو ،۲۰۱۱) نظریهپردازان این رویکرد تنها عوامل درون سازمان از قبیل تجربیات گذشته را در زمره منابع کسب دانش قلمداد میکنند.
پژوهش حاضر با تاکید بر روابط بین سازمانی به دنبال بررسی نقش اینگونه روابط در انتقال دانش به درون سازمان است که در آن روابط بین سازمانی، معادل با هرگونه ارتباط سازمان با سازمانهای مستقل دیگر که از لحاظ استراتژیک برای آن حائز اهمیت باشد، خواهد بود. (گولاتی و همکاران،۲۰۰۰) و تمرکز آن بر مشارکتهای راهبردی به عنوان توافقی دو یا چندجانبه بین سازمانها جهت تبادل و به اشتراکگذاری منابع در راستای خلق یا ارتقای محصولات و خدمات است. (گولاتی،۱۹۹۸).
جهت ایجاد چهارچوبی تئوریکی و توجیه علل گرایش سازمانها به استقرار روابط بین سازمانی و بالأخص مشارکتهای راهبردی در راستای انتقال دانش به درون سازمان دو نظریه عمده وجود دارد که عبارتاند از (۱) رویکرد اقتصاد هزینه مبادله و (۲) رویکرد منبع محور سازمان
در رویکرد هزینه مبادله، یک ائتلاف استراتژیک به مانند واسطهای میان سازمان و بازار تلقی میگردد (گاروی ، ۱۹۹۵؛ بیکر و همکاران، ۲۰۰۲) که با وسعت بخشیدن به مرزهای سازمان و تسهیل تبادل دانش با دیگر سازمانها به کاهش هزینهها منجر خواهد گردید.
بنابراین مطابق این رویکرد، چنین انتظار می رود که میزان دانش منتقلشده بین سازمانهایی که اقدام به شکلدهی ائتلاف استراتژیک بین یکدیگر نمودهاند بیشتر و کم هزینهتر از سایر موارد باشد.
از سوی دیگر مطابق با رویکرد منبع محور، منابع غیرقابل تقلید در یک سازمان منشأ خلق مزیت رقابتی پایدار در آن سازمان هستند. نظریهپردازان سنتی این دیدگاه نظیر بارنی (۱۹۹۱) و آمیت و شومکر (۱۹۹۳) تنها منابع درون سازمان را در جهت خلق مزیت رقابتی مورد توجه قراردادند و پاسخی به این پرسش که این منابع چگونه و از چه راهی گسترش و توسعه مییابند نداشتند لذا رویکرد سیستمی باز در کنار رویکرد منبع محور مورد توجه قرار گرفت و به تدریج بر اهمیت نقش روابط خارج از سازمان تاکید بیشتری شد.
در مورد شراکتهای راهبردی دو الگوی مختلف جهت انتقال دانش وجود دارد: مطابق الگوی اول فرایند انتقال دانش درون ائتلاف ایجادشده رخ میدهد بدین معنی که اعضای هر سازمان دانش خود را به درون ائتلاف تزریق میکنند و این عمل، برای اعضای سازمان مقابل فرصت دسترسی به دانش منتقلشده به ائتلاف را فراهم میکند (اینکپن و دینور، ۱۹۹۸). به بیان دیگر در این الگو ائتلاف استراتژیک نقش واسطه در انتقال دانش ایفا میکند. در رویکرد دوم فرایند انتقال دانش بواسطهایجاد ائتلاف استراتژیک رخ میدهد، مطابق این الگو ائتلاف استراتژیک تنها نقش یک ابزار جهت تسهیل فرایند انتقال و به اشتراکگذاری مستقیم دانش بین طرفین را ایفا میکند (اینکپن، ۲۰۰۰).
این تحقیق با پیروی از رویکرد دوم، نقش ائتلاف استراتژیک را به عنوان ابزاری جهت پیشبرد انتقال دانش در سازمان معرفی میکند. این دو رویکرد در شکلهای ۲-1 و ۲-2 نمایش دادهشده است.
الگوی نقش واسطهای
منبع اینکپن و دینور، ۱۹۹۸
ائتلاف استراتژیک
الگوی نقش ابزاری
منبع اینکپن و دینور، ۱۹۹۸
البته باید اذعان داشت که نه هرگونه شراکت راهبردی به تبادل دانش درون سازمان منجر میشود و نه هر ائتلافی صرفاً به این منظور شکل میگیرد. در ادبیات مربوط به ائتلافهای استراتژیک بین محققان در ارتباط با اینکه آیا جریان دانش در اینگونه همکاریها رخدادی اتفاقی یا امری اجتنابناپذیر است اختلاف نظر وجود دارد. برخی صاحبنظران معتقدند شراکتهای راهبردی همواره با یادگیری و انتقال دانش همراه بوده و برای سازمان امکان تبادل دانش را فراهم میکند (مانکین و ریچ ، ۱۹۸۶؛ خانا و دیگران ،۱۹۹۲). از سوی دیگر اما عدهای از محققان نظیر هنرت (۲۰۰۰) چنین بیان میکنند که سازمانها به هنگام شکلگیری ائتلافهای استراتژیک به جای اینکه به دنبال یادگیری دانش تکنولوژیک جدید از طرف مقابل خود باشند تنها به تقویت دانش فعلی خود تکیه کرده و نگاهی تکاملی به روابط با شرکای خود دارند.در پژوهش حاضر تمرکز بر مشارکتهایی است که یادگیری از طریق آنها از اهداف شکلگیری چنین روابطی تلقی گردد و به تسهیل تبادل دانش میان طرفین منجر شوند.