3- نظام عدالتگرا: نظریهپردازان عدالت فراگیر معتقدند کانت اخلاق را بصورت کاربردی بیروح از عقل درآورده است. اینان از ملاکهای فردگرایانه در اخلاق دوری جستهاند و بر نقش بنیادین و اساسی عدالت اجتماعی تأکید کردهاند. علامت فراگیر که بر بهرهمندی عادلانه تکیه میکند بیتردید از مهمترین اصول راهبردی اخلاق است ودر آموزههای دینی نیز آمده است، اما ملاک نهایی اخلاق نیست، زیرا همه احکام اخلاقی مثل ایثار، عشق و تفضل را پاسخ نمیدهد.
4- نظام آزادیگرا: طرفداران این نظریه نخستین نیاز آدمی را آزادی میدانند نه عدالت،پس ملاک نهایی ارزشها را آزادی میدانند. اما تعریف دقیق آزادی مشکل است. به تعبیر “اسپینوزا” آزادی در گرو انگیزههای فعال و درونی برخاسته از بصیرت آدمی نسبت به هستی است.
5- نظام خیرگرا (زیباگرا ـ نظام دینی): در نظام اخلاقی دینی ملاک نهایی اخلاق، خدا و تقرب به او و رضایت اوست. تمام ادیان آسمانی خداوند را ملاک نهایی اخلاق دانستهاند. خدا زیبای محض است و معنابخش زیبایی و خیر مطلق است و نیز آفریننده هر امر خیر.
با خدا میتوان تکالیف انسان را معنادار کرد، چون خدا مطلق و نامشروط است. لذا محتاج ملاک دیگری برای ارزش یافتن نیستیم. پس شاخص خوب، رفتار نزدیک کننده به خدا و شاخص بد، رفتار دور کننده از خداست (ویلیامز،2006).
2-2-6. عوامل پایهای و اساسی در اخلاق حرفه ای از نظر زیونتس
استقلال حرفهای اخلاق علمی
خود فهمی حرفهای
عینیت گرایی، بیطرفی و عدم جانبداری
فراتر رفتن از مفهوم معیشتی
1- استقلال حرفهای اخلاق علمی:این عامل مانند اخلاق در هر نظام حرفهای دیگر باید منعکس کننده هنجارهای درونی حرفه و احساس تعهد اخلاقی از سوی خود حرفهای ها و نهادهای تخصصی آنها باشد، نه آنکه در غالب بایدها و نبایدهای اخلاقی به آنها تحمیل و قبولانده یا گوشزد شود.
برای مثال، یک مدیر باید در حرفه خود مسائلی مانند صداقت، دقت، قابل اعتماد بودن، گشوده بودن به فضای انتقاد و ارزیابی، احترام به زیردستان و اطرافیان، توجه به حریم خصوصی و مسأله حفظ اسرار افراد را سرلوحه خویش قرار دهد (واردی ، 2001).
2- خودفهمی حرفهای: پایه و اساس اخلاق، خود فهمی حرفهای است. افراد تنها از کار و فعالیت حرفهای خود، فلسفه آن و نسبتش با زندگی مردم است که به درک اخلاقی از آن نائل میشود و در نتیجه در مناسبات خود با طبیعت و جهان پیرامون خود؛ نوعی احساس درونی از تعهد به آن ارزشها پیدا میکنند(تدین، 1385).
3- عینیتگرایی، بیطرفی و عدم جانبداری: از مهمترین اصول اساسی که در اغلب اسناد و مباحث مربوط به اخلاق حرفهای علمی مورد تأیید قرار میگیرد، رعایت عینیت گرایی و بیطرفی است، فردی که اخلاق حرفهای را در زندگی شغلیاش به کار میگیرد نباید جانبداری غیرعقلانی نسبت به منبعی که دارای صفات غیراخلاقی است نشان دهد (تدین، 1385).
4- فراتر رفتن از مفهوم معیشتی: تا زمانی که فردی درگیر مسائل فیزیولوژیکی باشد، توجه به مسائل دیگر کمرنگتر خواهد بود، معنای اخلاق حرفهای با عقود از مفهوم معیشتی آن به عرصه ظهور میرسد.
زمانیکه افراد در فعالیت و کسب و کار حرفهای خود از سطح گذران زندگی فراتر میآیند، دستکم سه سطح دیگر از فعالیتهای علم و فنآوری برای آنها معنا مییابد: 1- احساس کارآیی، اثربخشی و تولید کیفیت بعنوان ارزش افزوده 2- احساس خدمت به مردم و مفید واقع شدن 3- احساس رهاسازی از طریق توزیع مجدد فرصتها و نقد و بررسی قدرت (واردی، 2001).
2-2-7. عوامل روان شناختی مرتبط با اخلاق در کسب و کار
یکی از ابعاد بسیار مهم اخلاق کار، بُعد روانشناختی آن است، زیرا اخلاق، متغیری است که آگاهی و اراده فردی در آن نقش محوری ایفا میکند، بسیاری از اندیشمندان برای بهبود اخلاق کار، بر نظریههای رفتاری تأکید داشتهاند. هرگاه فردی کار اخلاقی انجام داد و از سوی جامعه تشویق شد، احتمال انجام کارهای اخلاقی دیگر تقویت میشود، تا جائیکه کار اخلاقی بصورت ارزشهای درونی وی در میآید. بدین ترتیب برنامهریزان کلان کشوری قادر خواهند بود اخلاق کار را در افراد جامعه نهادینه کنند، زیرا تغییر مدیریت اساساً در شیوههای انگیزش افراد در محیطهای کاری و نحوه پاداشهای مادی آنها تأثیر میگذارد که ابعاد اقتصادی و روانی اخلاق کار محسوب میشوند (تدین، 1385) .
2-2-7-1. از خود بیگانگی بعنوان یکی از عوامل روانشناختی مرتبط با اخلاق کار
در نظام پیشهوری، رابطهی موجود بین کارگر و کارفرما شخصی بود و این رابطه ایجاب میکرد که کارگر و کارفرما در مقابل یکدیگر دارای تعهدات و وظایفی گستردهتر از آنچه امروز انتظار میرود باشند.
اما تولید کارخانهای در وضعیت اجتماعی همه کارگران، تغییرات اساسی بوجود آورد و بر مهارتهای پیشهای و روابط کار، اثر عمیقی گذاشت. بدین ترتیب نیروی کار در یک کارگاه یا کارخانه متمرکز و محل زندگی و کار از یکدیگر جدا شد. کارگران میبایست از نظمی که کارفرما اعمال میکرد، یعنی ساعات و سرعت کار منظم تبعیت میکردند و اگرچه از نظر حقوقی آزاد بودند ولی از نظر اقتصادی و اجتماعی وابسته و تابع بودند. بسیاری از صاحبنظران معتقدند از خود بیگانگی افراد میتواند تأثیر مستقیمی بر میزان علاقه، دقت، مسئولیت، ابتکار و مولد بودن آنها داشته باشد. اخلاق کار، قواعد و زمینههای برانگیزاننده و فعال شده تعهد ذهنی، روانی و فیزیکی فرد ی
ا گروه است (قراملکی،1387:).
بدیهی است که یک ذهن از خود بیگانه، نمیتواند زمینهای مناسب برای انگیزه و تعهدات اخلاقی و فیزیکی از خود بروز دهد. کاهش اخلاق کار منجر به کاهش مسئولیت پذیری میشود. عدم تعهد ذهنی و فیزیکی از خود بیگانگی، صنعتی شدن جوامع و تأثیر آن بر اخلاق کار، تغییراتی بنیادی در ساختار جامعه پدید میآورد (واردی،2001).