در دو دهه اخیر موضوعاتی مانند یادگیری سازمانی، خلق دانش و ظرفیت نوآوری به عنوان عوامل تعیین کننده مزیت رقابتی مورد توجه قرار گرفته اند و این تمرکز به دلیل ظهور جهانی سازی، تشدید رقابت و پیشرفت بی سابقه تکنولوژی به خصوص در زمینه اطلاعات وارتباطات بوده است و به همین علت سازمان‌ها برای یافتن شاخص‌های فراگیر سنجش عملکرد در فشار هستند و بخصوص تاکید بیشتری بر شاخص‌های عملکرد نرم (غیر مالی) صورت گرفته زیرا که شاخص‌های مذکور در ارتباط با انسان‌ها و فرآیندها یعنی موضوعاتی که ضعف یا قوتشان در ترازنامه نمایش نمی‌یابد تعریف شده‌اند. مدیریت عملکرد به معنا‌ی ارزیابی عملکرد سازمان بر اساس برنامه راهبردی آن و استفاده از اطلاعات حاصله در بهبود برنامه راهبردی، بدون توجه به حوزه‌های دیگر به جز حوزه مالی امکان‌پذیر نمی‌باشد. شاهد این مدعا چهار عامل بازدارنده دستیابی سازمان‌ها به استراتژی‌ها و اهداف بلند‌مدت و کوتاه‌مدت خود است که دانشمندان علوم نوین مدیریت استراتژیک آن را بر شمرده‌اند و شامل عوامل بازدارنده استراتژی، مدیریتی، انسانی و اجرایی می‌شوند. نیاز شرکت‌ها به هم تراز کردن سیستم‌های سنجش عملکرد با اهداف راهبردیشان، در متون به اثبات رسیده است (کاپلان،1983؛ اکلز،1991؛ گرگوری، 1993).
اکثر محققان بازاریابی معتقدند که معیارهای ذهنی عملکرد مانند رضایت مشتری، وفاداری مشتری و … عاملی مهم و مؤثر در معیارهای عینی عملکرد مانند حاشیه سود، ROI و … است. بسیاری از فعالیت‌های بازاریابی مستقیمأ بر عملکرد مشتری مانند رضایت و وفاداری مشتری تأثیر می‌گذارد، همچنین عملکرد مشتری و عملکرد بازار بر عملکرد مالی شرکت تأثیر می‌گذارد. براین اساس عملکرد کسب وکار از سه جزء تشکیل شده است که عبارتند از عملکرد بازار، عملکرد مشتری و عملکرد مالی. در عملکرد مشتری بر وفاداری و رضایت مشتری و در عملکرد بازار بر مقدار فروش، رشد فروش و سهم بازار و در عملکرد مالی بر سود، حاشیه سود، ROI تأکید می‌شود (هالی و دیگران ،2003) پژوهشگران بازاریابی از معیارهای فوق به‌طور مکرر استفاده کرده‌اند. پژوهشهای متعدد هم نشاندهنده روایی و پایایی آن است )نارور و اسلاتر، 2000 (.
معدودی از پژوهشگران، مؤلفه‌هایی از عملکرد را که بیشتر به هم مرتبط هستند را در گروه‌هایی جای داده و آن‌ها را نامگذاری کرده‌اند. به عنوان مثال پلهام (1997) مؤلفه‌های عملکرد را در سه دسته جای داده است:
اثربخشی سازمانی؛ شامل مؤلفه‌های: کیفیت محصول، موفقیت محصول جدید، نرخ حفظ مشتری
رشد / سهم؛ شامل مؤلفه‌های: سطح فروش، نرخ رشد فروش، سهم بازار
سودآوری؛ شامل مؤلفه‌های: نرخ بازده ویژه ، نرخ بازگشت سرمایه، حاشیه سود ناویژه نرخ بازگشت سرمایه، حاشیه سود ناویژه.
چیکوان (2002) نیز مؤلفه های عملکرد را در دو دسته قرار داده است:
عملکرد بازار؛ مشتمل بر مؤلفه های: حفظ مشتری، جذب مشتری جدید
عملکرد مالی: مشتمل بر مؤلفه های؛ نرخ بازگشت دارایی، سهم بازار، رشد فروش
تسه و سین (2003) و همکاران در تحقیق خود برای سنجش عملکرد تجاری، از پنج مؤلفه سود، حجم فروش، سهم بازار، نرخ بازگشت سرمایه و نقدینگی استفاده کرده‌اند. آنها بعد از انجام یک آنالیز فاکتوری روی این مؤلفه‌ها، آنها را در دو گروه 1- سودآوری و2- تسلط بر بازار دسته‌‍بندی کرده‌اند.
2-9 ادبیات پشتیبان فرضیه‌های تحقیق
همانطور که در فصل اول بیان شد، فرضیه اصلی در این تحقیق این است که بین بازارگرائی و عملکرد بانک شهر رابطه وجود دارد ؛ و آنگونه که در قسمت قبل تشریح شد عملکرد نیز به عملکرد بازار (تسلط بر بازار)، عملکرد مشتری (تأثیرگذاری بر بازار)، و عملکرد مالی تقسیم می‌شود (هالی و همکاران). در جدول (2-1)، تحقیقاتی که پیرامون رابطه بین بازارگرائی و عملکرد تجاری بوده است و مبنای فرضیه‌های تحقیق حاضر می‌باشند، به‌صورت خلاصه بیان شده است.
جدول (2-1): پیشینه فرضیه‌های تحقیق (تسه، 2003)
مطالعه
کشور
نمونه تحقیق
گرایش بازار بر اساس مطالعه …
معیارهای عملکرد و رابطه آنها با بازارگرائی
ا- نارور و اسلی‌تر (1990)