د- اختلال وسواس فکری و عملی وخود بیمارپنداری واختلال بدریختی بدن(BDD): نگرانی درمورد سلامتی به عنوان مشخصه خودبیمارپنداری واشتغال با نقایص جسمی ‌تصوری دراختلال بدریختی بدن، ازنظر شکلی شبیه وسواس‌های OCD است. برای تفکیکOCDازاین دواختلال، تعدد وسواس‌ها ازجمله ملاک‌های افتراقی است. درحالی که این نگرانی‌ها درخودبیمارپنداری واختلال بدریختی بدن به طور اختصاصی وجود دارد؛ درOCDافراد وسواس‌های چندگانه دارند. به علاوه دربیماران وسواسی نگرانی‌ آنها ازبیمارشدن درآینده است درحالی که درخودبیمارپنداری، باتمرکز برعلائم جسمی‌وروانی ترس آنها ازاین است که قبلا” دچاربیماری شده‌اند(فوآ وفرانکلین، 2001). بنابراین چنانچه افکاروسواسی تنها روی یک موضوع متمرکز شوند، که با اختلال روانی دیگری درارتباط است، به جای OCD، آن تشخیص باید صورت گیرد(دراینجاخودبیمارپنداری واختلال بدریختی بدن)ودرصورتی که وسواس‌های عملی نیزاضافه شوند، ممکن استOCDنیز تشخیص داده شود(لیهی وهالند، 1385).
ه- اختلال وسواس فکری و عملی واختلالات تیک: به منظورتفکیک رفتارهای حرکت کلیشه‌ای به عنوان مشخصه سندرم توره ودیگراختلالات تیک ازرفتارهای اجباریOCD، ارتباط بین رفتارها وافکاروسواسی بایدموردتوجه قرارگیرد. تیک‌های حرکتی معمولا”غیر ارادی بوده وبه منظورخنثی‌سازی افکاری خاص نظیرآنچه که دروسواس دیده می‌شود، انجام نمی‌شود. اما چنانچه دربیماری OCD فقط با اجبارخالص مواجه باشیم، هیچ راه قراردادی مشخصی برای تفکیک تیک‌های حرکتی از اجبارهای خالص وجودندارد؛ ولی باتوجه به نادربودن اجبارخالص می‌توان انتظارداشت که در موارد معدودی بامشکل تشخیصی دراین خصوص مواجه شویم. اما یک تیک کلامی‌یاحرکتی غیرموزون، ناگهانی، سریع و راجعه است وبرعکس اجبارها، تیک هاکمترپیچیده‌اند. درهرحال بایدتوجه داشت که میزان بالایی ازهم ابتلایی بین OCDواختلالات تیک وجوددارد. دراین شرایط باید مشخص نمودکه کدامیک از رفتارهای حرکتی مربوط به تیک وکدامیک مربوط به اجبارهامی‌باشند. زیرامداخله درمانی این دو اختلال بایکدیگر متفاوت بوده واگرچه بازداری روش مداخله‌ای مناسبی برای OCDاست ولی برای تیک‌ها مداخله درمانی مناسبی محسوب نمی‌شود(فوآوفرانکلین، 2001؛ انجمن روانپزشکی آمریکا، 2000).
و- اختلال وسواس فکری و عملی و اسکیزوفرنیاواختلال هذیانی : رفتاربیماران روان پریش بابیماران وسواسی به راحتی قابل تشخیص وتفکیک ازیکدیگرمی‌باشد. بیماران روان پریش رفتارشان براساس افکار وعقایدغیرواقعی و نادرست شکل می‌گیرد، درحالی که بیماران وسواسی معمولا”بینش خودراحفظ کرده وبه غیرمنطقی بودن افکارشان واقف هستند. اماتفکیک این اختلالات ازیکدیگر هنگامی‌که وسواس ازصورت یک فکر یا رفتار مزاحم، ناخواسته وناراحت کننده به سمت هذیانی شدن پیش رفته وبیماران موقتا”بینش ومقاومت خودرادرمقابل وسواس‌ها واجبارها ازدست می‌دهند با مشکل مواجه می‌شود. گرچه مطالعات پیگیری نشان داده است که این افرادهیچگاه اسکیزوفرن نخواهندشد. برای این بیماران اصطلاح جنون وسواس فکری و عملی پیشنهادشده است. اصطلاحی که مشابه افسردگی سایکوتیک دربیماران خلقی است. بعضی پژوهش‌ها حاکی ازآن است که حدود5% ازبیماران وسواسی بااطمینان کامل ازواقعی بودن افکار وسواسی شان گزارش می‌کنند که وسواس‌ها و اجبارهایشان واقعی است وحدود 20% اطمینان کامل دارندولی این اطمینان، ثابت نیست. انجمن روانپزشکی آمریکا درتشخیص این گروه تصریح «بابینش ضعیف»رامطرح می‌کند. به این ترتیب درتمایز این گروه با بیماران روان پریش، عجیب بودن محتوای وسواس‌ها به تنهایی نمی‌تواند مدنظر قرارگیرد. نشخوارهای هذیانی ورفتارهای کلیشه‌ای عجیب دراسکیزوفرنیا به واسطه اینکه خودناهمخوان نیستند ازوسواس قابل تفکیک‌اند. ممکن است افرادی هم علائم روان پریشی وهم علائم OCD رانشان دهند، دراین صورت به شرط وجودشواهد کافی دوتشخیص گذاشته می‌شود(مونتگمری وزوهر، 1382؛ فوآوفرانکلین، 2001؛ انجمن روانپزشکی آمریکا، 2000).
ز- اختلال وسواس فکری و عملی واختلال شخصیت وسواس فکری و عملی (OCPD): علی رغم مشابه بودن اسامی این دو اختلال شکل بالینی آنهابایکدیگرکاملا”متفاوت است. OCPD یک الگوی نافذ از اشتغال ذهنی بانظم، کمال‌گرایی وکنترل بوده ودراوایل بزرگسالی شروع می‌شود. نتایج حاصل ازمطالعات همه گیر شناسی نشان می‌دهدکه بسیاری ازبیماران مبتلا به وسواس، قبلا” اختلال شخصیت وسواسی نداشته‌اند. اما اگرفردی علائم هردواختلال را نشان دهد دوتشخیص، یکی درمحور I ودیگری درمحور II دریافت خواهدکرد(مونتگمری وزوهر، 1382؛ فوآوفرانکلین، 2001؛ انجمن روانپزشکی آمریکا، 2000).
سایراختلالات: بعضی فعالیت‌ها نظیرخوردن(برای مثال اختلال خوردن)، رفتارجنسی(برای مثال نابهنجاری جنسی)، قماربازی (برای مثال قماربازی درحداختلال)، استفاده ازمواد(برای مثال وابستگی به الکل یاسوءمصرف مواد)هنگامی‌که درحد مفرط انجام شود، خودناهمخوان بوده وفردازانجام آنها لذت نبرد، می‌تواند به عنوان رفتارهای اجباری موردتوجه قرارگیرد(انجمن روانپزشکی آمریکا، 2000).
2-1-7 طیف اختلالات وسواس فکری و عملی (OCSDs)
اختلالات مرتبط باOCD یعنی گروهی ازاختلالات که با افکاروسواس گونه یا رفتارهای تکرارشونده مشخص می‌شوندتحت عنوان “طیف اختلالات وسواس فکری و عملی (OCSDs)»مطرح می‌شوند. ماهیت رابطه واقعی هرکدام ازاین اختلالا
ت باOCD هنوزمورد بحث است. به هرحال بین OCDوبعضی ازاین اختلالات تشابهات زیادی وجوددارد.
اختلالات طیفOCD که درطبقات تشخیصی مختلف روان پزشکی قرار می‌گیرد عبارتنداز: اختلال بدریختی بدن، خودبیمارپنداری، وسواس کندن مو ، اختلالات خوردن، اختلالات کنترل تکانه، رفتارهای خودآزارانه ورفتارهای جنسی اجباری. ارتباطی هم بین OCDباسندرم توره، اوتیسم واسکیزوفرنیای وسواسی نشان داده شده است. همه این اختلالات ازنظرتظاهرات بالینی، نحوه شروع وسیراختلال، سابقه خانوادگی وپاسخ درمانی تشابهاتی باهم دارند(مونتگمری وزوهر، 1383).
هولندر و وانگ اختلالات طیف OCDراروی یک پیوستار(اجباری- تکانه‌ای)قرارداده‌اند. احساس افراطی ازآسیب درانتهای رفتارهای اجباری وتخمین پایین از آسیب درانتهای رفتارهای تکانه‌ای قرارگرفته‌اند. اختلالاتی که ماهیت تکانه‌ای دارندشامل اختلالات کنترل تکانه، نابهنجاری جنسی وعادات جنسی واختلالات اجباری شامل اختلالات بدریختی بدن، خودبیمارپنداری، اختلال مسخ شخصیت وبی اشتهایی روانی می‌باشند. عامل محرک رفتارهامی‌توانداجبارهاوتکانه‌ها را ازیکدیگر تفکیک کند. محرک اجبارها تلاش برای کم کردن اضطراب یاناراحتی است درحالی که نیروی محرکه تکانه ها، تمایل برای کسب لذت وبرانگیختگی است. هم اجباروهم تکانه می‌تواندعامل عدم توانایی فردبرای بازداری یا به تاخیرانداختن رفتارهاباشد. اجبارهاوتکانه‌ها می‌توانند دریک بیماری همزمان یا درزمان‌های متفاوت وجود داشته باشند. پیوستارزیرطیف اختلالات وسواس – اجبار رادر دوقطب اجباری وتکانه‌ای نشان می‌دهد.

یکی دیگر از مطالب سایت :
نظریه های جامعه شناسی، روابط مثبت با دیگران

شکل (2-1)ابعاداجباری- تکانه‌ای طیف اختلالات وسواس فکری و عملی(اقتباس ازهولندر ووانگ به نقل ازهولندروروزن ، 2000، ص204).
مجموع طیف اختلالات وسواس فکری و عملی در شکل زیرنشان داده شده است.

شکل(2-2)طیف اختلالات وابسته به اختلال وسواس فکری و عملی
2-1-8 همایندی
افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی معمولا”به اختلالات روانی دیگری نیزمبتلا می‌شوند. آمارهای متفاوتی ازمیزان شیوع این اختلالات همراه باOCDمطرح شده است. برای اختلالات خلقی میزان شیوع 12تا85درصدگزارش شده است. برای اختلالات اضطرابی 24تا70درصد وبرای اختلالات شخصیت شیوع 9تا88 درصد درمطالعات مختلف گزارش شده است(دنیس ، تنی ، وان مگن ، دوگس ووستنبرگ ، 2004).
DSM- IV- TR برای اختلال افسردگی67درصدوبرای فوبی25درصد، سابقه تیک20تا30درصد ومیزان بروز اختلال توره در5تا 7 درصد بیماران OCDگزارش شده است(سادوک وسادوک، 1388). عوامل مختلفی می‌تواند علت تفاوت نتایج به دست آمده درخصوص میزان شیوع همایندی‌‌ها باشد. برای نمونه می‌توان به تفاوت‌های روش شناختی، تفاوت درانتخاب نمونه ها(بیماران بستری یاسرپایی)، روش سنجش شیوع(طولی یامقطعی)، استفاده ازمصاحبه‌های عادی یاساختاری اشاره کرد(دنیس، تنی، وان مگن، دوگس ووستنبرگ، 2004).