2-2-6-1 تعاریف بر پایه فرآیندهای مدیریت دانش:
در این شیوه مدیریت دانش به زیر وظایف، زیر رویهها وزیر فرایندها شکسته میشود. هدف مدیریتدانش، ارتقای این زیرفرایندهادر ایجاد یا سازماندهی، دریافت، تشخیصوجداسازی، اعتبارسنجی و بررسی، تدوین و بایگانی، پالایش و توسعه، انتشار، انتقال یا اشتراک، نمایش، الگوبندی، بکارگیری وارزیابی دانش است که با کمک ابزارهای خاص میسر میباشد. در این دیگاه مدیریت دانش،از تمامی فرآیندهاو نوآوریهایی که برای بهینه سازی محصولات فناوری محور، تولید دانش و بکارگیری آن در سازمانها مناسب هستند پشتیبانی مینماید(شاپل،1996).
2-2-6-2 تعاریف استراتژیک یا مدیریت محور:
این تعاریف بر اساس بعد مدیریت در مدیریت دانش وارتباط استراتژیک آن با مفاهیم اولیه وبرنامه های مدیریت دانش، توسعه یافته است. برای مثال به کارگیری مدیریت دانش در سراسر سازمان نیاز به دیدگاه سیستماتیکی دارد که نقش استراتژیک دانش وارتباط آن با تصمیمات کلیدی وفرایندها را به درستی درک نماید وبه ارتقای تولید، اشتراک واستفاده از دانش کمک نماید(اسکایرمه و آدیمون،1997).
2-2-6-3 تعریف فناوری محور:
این دیدگاه برپایه مفاهیم مدیریت داده و اطلاعات می باشد واز دیدگاه فناوری اطلاعات به مسئله نگاه می کند. نویسندگان این شیوه معمولا موضوع مدیریت اطلاعات راطوری گسترش میدهند که شامل دانش نیز میشود. ازاین دیدگاه، اطلاعات ودانش موجود در ذهن افراد باید به کمک سامانههای اطلاعاتی و ارتباطی ذخیره شده ومنتشر شود(کلینهاس،1989و رائوروکرمار، 1996).علاوه بر این ها بعضیاز نویسندگان، سامانه های مدیریت دانش یافناوریهایی را که مدیریت دانش حمایت میکنند. تلویحا به عنوان مدیریت دانش تعریف میکنند. مدیریت دانش، مدیریت داده، اطلاعات و فرایندهای دانشی را در سازمان با هم ترکیب مینماید. دانش و اطلاعات میتوانند به صورت عمومی در ابزارهای ذخیره سازی دانش یا اطلاعات ذخیره شوند.البته لازم به ذکر است که مدیریت دانش نمی تواند مانند مدیریت داده واطلاعات فقط در حوزه فناوری محصور شود، بلکه شامل مدیریت دانش نهفته شخصی، سازمانی و فرآیندهای مربوط به آن ها نیزخواهد شد. به طور کلی میتوان بیان کرد که مدیریت دانش وظایفی بس به مراتب سنگینتر از آنچه را که در حوزه مدیریت منابع انسانی رخ میدهد، به عهده دارد.
2-2-6-4 تعریف بر اساس دانش سازمانی و جمعی:
نگاه به مدیریت دانش از این منظر که تمامی استراتژیهای سازمانی به منظور خلق سازمان هوشمندتوسعه داده میشوند، اساس این تعریف میباشد.این استراتژیها گزینههای زیر را با هم ترکیب میکنند(ویلک،1998) :
1- احترام به رقابتها، تحصیلات، و تواناییهای اشخاص برای یادگیری در سطح سازمان.
2-در نظر گرفتن سازمان به عنوان یک سامانه مولد، مصرف کننده و توسعه دهنده استعداد جمعی.
3- توجه به زیرساختهای فناوری برای توسعه آنچه به عنوان ICTدر سازمان استفاده میشود.(اخوان،1389)
2-2-7 ارائه یک چارچوب مفهومی برای مدیریت دانش:
تا کنون چارچوبهای فراوانی برای مدیریت دانش ارائه شده است که هر یک مدیریت دانش را از زوایای خاص مورد بررسی قرار میدهند. در این بخش به ذکردوچهار چوب می پردازیم. در ابتدا چهار چوب پرابست و پس از ان چهار چوب مفهومی مدیریت دانش مورد بررسی قرار می دهیم.
معرفی چهار چوب مدیریت دانش پرابست:
پرابست وهمکاران(2000) در کتاب مدیریت دانش(اجزای سازنده موفقیت)، مباحث مرتبط با مدیریت دانش را مورد بررسی قرار میدهند.ازجمله موارد مورد بحث میتوان به چالشهای مدیریت دانش، تعریف اهداف دانشی، اجرای تشکیل دهنده مدیریت دانش، تشخیص دانش، توسعه دانش، اشتراک دانش، استفاده از دانش و ذخیره واندازه گیری دانش اشاره کرد. نویسندگان کتاب فوق بر این عقیدهاند که یک چهارچوب مناسب برای مدیریت دانش باید در برگیرنده خصوصیات زیر باشد:
مسائل و مشکلات سازمان را به مسائل دانشی ترجمه نمودهو اثرات تصمیمها را روی سرمایههای دانشی سازمان ارزیابی نماید.
از ارائه راهحلهای عمومی اجتناب کرده و در درک مسائلی که مشخصا با مقوله مدیریت دانش سروکار دارند کمک نماید.
توجه سازمان را به مشکلات ومسائل موجود هدایت کرده و واقع گرایانه باشد.
ابزارهای کافی و عملیاتی برای تجزیه و تحلیل ها فراهم آورد.
معیارهایی برای اندازهگیری موفقیت ارائه نماید.